چکیده:
مقالهی حاضر سعی دارد با روشی تحلیلی - تاربخی و در یک چارچوب مقایسهای به تعمت درمورد کاربرد
اصطلاح «مهندسی فرهنگی؛ پرداخته» رویکردهای عمدهای را که در این خصوص وجود دارد مورد بررسی اجمالی قرار دهد. قطعا مهندسی فرهنگی به معنای طراحی فضاهای فرهنگی مدنظر متخصصان علوم انسانی نیست. مهندسی فرهنگی را در یک اجماع کلی بستری برای مطلوب در سایه منابع و مقدورات موجود میدانند؛
اما رویکردهای متنوع چپ گرایان فرهنگی» متخصصان نیافتگی, فیلسوفان سیاسی و مردمشناسان به این
موضوع باعث شده که موضوع فرهنگک هرچه بیشتر خصوصیت میان رشتهای پیدا کند.
موضوع مهم دیگر این مقاله آن است که؛ آیامهندسی فرهنگی را میبایست مطابق نگاه ساختارشکنانهی روشنفکری موجب جزمیت فرهنگی دانست و یا مانند برخی از جریانات نسبی گرایانهی علمی و فلسفی آن را ناممکن, بیهوده و اتوپیستی انگاشت؟ آیا مهندسی فرهنگی در هرحال نوعی از اتوپیانینتم.است. که در شمایلی از اقتصاد سیاسی خود را نشان میدهد؟ یا اینکه تنها در تعاملی از نگرشهای گوناگون قابل بازشناسی است؟ براساس مطالعات «ارزششناسی» و توجه به مقولة امپریالیسم فرهنگی شناخت ضرورتها و الزامات مهندسی فرهنگی» با وجوه گوناگون سیاسی. فلسفی و جامعهشناختی آن مستلزم نگرشی است که با خصوصیات ذاتی فرهنگک تناسب داشته باشد و بتواند وجوه گوناگون آن را در برگیرد. به زعم نگارنده نگرش فرهنگی به مقوله مهندسی فرهنگ نزدیکترین و ضروریترین راه درک و تبیین این موضوع است که بهویژه برای رهایی از نگرشهای تک ساحتی قابل استفاده خواهد بود.
در جریان تکاپوی فرهنگی عصر «جهانی شدن» و برای کسب جایگاهی و منزلتی برای خود باید قواعد زندگیمان را براساس نظام ارزشی مطبوع شکل دهیم لازمه آن شناخت رویکردها و وجوه مختلف مهندسی فرهنگی است.
خلاصه ماشینی:
"موضوع مهم دیگر این مقاله آن است که؛آیا مهندسی فرهنگی را میبایست مطابق نگاه ساختارشکنانهی روشنفکری موجب جزمیت فرهنگی دانست و یا مانند برخی از جریانات نسبیگرایانهی علمی و فلسفی آن را ناممکن،بیهوده و اتوپیستی انگاشت؟آیا مهندسی فرهنگی در هرحال نوعی از اتوپیانیسم است که در شمایلی از اقتصاد سیاسی خود را نشان میدهد؟یا اینکه تنها در تعاملی از نگرشهای گوناگون قابل بازشناسی است؟براساس مطالعات«ارزششناسی» و توجه به مقولۀ امپریالیسم فرهنگی شناخت ضرورتها و الزامات«مهندسی فرهنگی»با وجوه گوناگون سیاسی، فلسفی و جامعه شناختی آن مستلزم نگرشی است که با خصوصیات ذاتی فرهنگ تناسب داشته باشد و بتواند وجوه گوناگون آن را دربرگیرد.
هرچند که عموم گرایشهای مربوط به این رشته بر فایدههای اقتصادی عناصر فرهنگی تأکید دارند و در حقیقت از شاخههای علوم اقتصادی محسوب میشوند، اما نتایج اینگونه مباحث برای پژوهشگران مطالعات فرهنگی نیز سودمند واقع شده و به آنها مجال پردازش نظریههای تازهای در باب تعامل اقتصاد و فرهنگ داده است.
این درست است که نظامسازی فرهنگی و ارائه مدل برای نظام فرهنگی مستلزم برخی الزامات و التزامات خاص عقیدتی و اجتماعی است و خواهناخواه از نظامهای ارزشی جوامع تبعیت میکند، اما این موضوع نباید باعث آن شود که در موضع انفعال قرار گرفته و امر خطیر مهندسی فرهنگی را به حال خود رها کنیم.
پس،مهندسی فرهنگی به معنای هندسی بودن فرهنگ نیست و اعتبار مهندسی برای ساماندهی و هدایت فرهنگی از آنروست که مهندس به تصرف در وضعیت موجود،برای ساختن یا مرمت یا بهبود امر فرهنگی میپردازد و این کار را براساس قواعد کلی حرکت(نظام ارزشی جامعه)انجام میدهد و در این راستا کسی به اندازهی اصحاب فرهنگ واجد صلاحیت نخواهد بود."