چکیده:
کریپکی، با خوانش خهاص خود از آموزه های ویتگنشتاین در کتاب پژوهش های فلسفی، استدلالی شک گرایانه را بر اساس مفهوم «پیروی از قاعده» مطرح می کند و در ادامه، با استفاده دوباره از آموزه های ویتگنشتاین متاخر، پاسخی شک گرایانه ارائه می دهد. به نظر می رسد هدف از این استدلال به چالش کشاندن رهیافت واقع گرایانه در باب معنا و به طور کلی، ارائه تصویری بدیل از چگونگی اسناد معنا و تصدیق احکام است. استدلال شک گرایانه مبتنی بر برنهاد هنجارین بودن معناست. با فرض این برنهاد، شکاک مورد نظر- کریپکی- نتیجه می گیرد که با اعتقاد به واقع گرایی معنا شناختی، نخواهیم توانست هیچ امر واقع ای بیابیم که تعیین کند ما با به کاربردن کلمات مختلف، قصد معنای مشخصی را داشته ایم و داریم؛ چرا که اساسا چنین امر واقع ای وجود ندارد؛ بنابراین، معنایی وجود نخواهد داشت. براساس نگاه واقع گرایانه به معنا، تنها با یافتن شرط صدق جمله اظهار شده می توان درباره صدق و کذب و معنای آن صحبت کرد. در این نوشتار، پس از طرح استدلال شک گرایانه و بررسی لوازم و پیش فرض های آن، پاسخ شک گرایانه کریپکی ارائه خواهد شد. در این راستا، تلاش شده است که بتوان نخست یک صورت بندی مناسب از استدلال وی ارائه و براساس این صورت بندی راه حل های ممکن برای مقابله با این نوع شک گرایی طرح کرد؛ وانگهی، تنش میان این شک گرایی و واقع گرایی معناشناختی بررسی و روشن شود. در ادامه، تلاش می کنیم مهم ترین ویژگی ها، پیامدها و تهدیدهای این استدلال را در برخی از حوزه های طرح و درباره آنها بحث کنیم و نیز خلل احتمالی درنا- واقع گرایی کریپکی را نشان دهیم.
خلاصه ماشینی:
1 به نظر کریپکی،نکتۀ بسیار مهمی در درک ما از چنین قاعدهای وجود دارد:درست است که ما صرفا تعداد محدودی از محاسبات را در گذشته انجام دادهایم،اما این قاعده،پاسخ ما را برای تعداد نامحدودی از حاصل جمعهای جدید،که تاکنون هرگز به آنها نپرداختهایم، تعیین میکند.
به نظر میرسد تمام گفتههای شکاک احمقانه بودهاند و حتما ادعاهای کاذبی هستند؛اما اگر کاذباند،پس باید معیاری برای نشان دادن کذب آنها وجود داشته باشد؛زیرا هرچند این ادعا احمقانه بود،میتوانست ممکن باشد.
به علاوه،کریپکی مدعی است که اگر شکاک بر حق باشد،نه تنها هیچ چیزی وجود ندارد که تعیین کند من معنای جمع را قصد میکردهام،بلکه چنین چیزی در مورد جمش نیز وجود نخواهد داشت،و در واقع،نه جمعی وجود دارد و نه جمشی.
اما تأکید میکند که اگر بتوان درون ذهن مرا هم مشاهده کرد،و حتی با فرض اینکه خدای همه چیزدان چنین کاری را انجام دهد،باز هم نمیتوان تعیین کرد که با به کارگیری«جمع»من معنای جمع را-بهطوریکه در گذشته آن به کار میبردهام-قصد داشتهایم؛چرا که اساسا چنین امر واقعای وجود ندارد.
بنابراین،وقتی نتوان تعیین کرد که در گذشته و حال با به کارگیری کلمات مختلف چه معنایی قصد میشود،نتیجۀ طبیعی این خواهد بود که«هیچ چیزی به عنوان معنای یک کلمه نمیتواند وجود داشته باشد» )55.
وی ادعا نمیکند که کلمات هیچگاه معنایی نداشتهاند و نخواهند داشت،بلکه به نظر او،اگر بپذیریم امر واقعی وجود دارد که تعیین میکند ما معنایی معین را با به کارگیری کلمهای قصد کردهایم،و اینکه اظهارات و تصدیقات ما بر پایۀ چنین اموری صادقاند،آنگاه-استدلال شکگرایانه نشان میدهد که-باید این نتیجه را نیز بپذیریم که معنایی وجود ندارد.