چکیده:
جوانه های نخستین مسئله اتحاد عاقل و معقول در فلسفه افلاطون و ارسطو دیده میشود و در فلسفه فلوطین و مکتب نوافلاطونی و پیروان آن بصورت روشنتر بیان شده است. در میان اندیشمندان جهان اسلام نیز این مسئله مطرح و به آن پرداخته شده و هواداران و مخالفانی پیدا نموده و میتوان گفت کمال شکوفایی خود را در حکمت متعالیه یافته است. مقاله حاضر درصدد بررسی تحلیلی ـ انتقادی سیر تحول این نظریه و تبیین آن در فلسفه ملاصدراست.
خلاصه ماشینی:
"اما آنچه از مولانا نیز نقل شد بنا ببیانحاجی سبزواری براتحاد مذکور تصریح دارد،اما اگر بگوییم که حاجی سبزواریحکیم است و آن را حکیمانه تفسیر نموده است نه عارفانه،میگوییم که جامی که ازاهل معرفت است(چنانکه پیشتر نقل شد)پس از اشاره به این اتحاد که گفت«نفسبه هرچه رو آورد حکم آن پذیرد»این بیت از مثنوی«که ای برادر تو همان اندیشهای»را بعنوان شاهد ذکر نمود و از طرفی از بیت مذکور لزوما حرفی از فنایدر معلوم به مشام نمیرسد و این نکته هم لازم الذکر است که ابیات دیگری ازمثنوی وجود دارد که دلالت براین اتحاد میکند نه فنا،مانند این بیت که میگوید: {Sچو سر و ماهیت جان مخبرست#هرکه او آگاهتر با جانترست#اقتضای جان چو ای دل آگهیست#هرکه آگهتر بود جانش قویستS} نتیجهگیری در میان نظریاتی که از فلاسفه یونان باستان پیرامون اتحاد عاقل و معقول نقلشد،برهان دقیق و منسجمی در مورد برای اثبات این اتحاد کمتر بچشم میخورد ویا اصلا دیده نمیشود؛برخی از ایشان همانند ارسطو این اتحاد را مسلم گرفتهاند وبرخی مانند اسکندر افرودیسی این اتحاد را به اتحاد ماده و صورت تشبیه نمودهاند وبرخی آن را تنها در عاقل و معقول(و نه مطلق ادراک)پذیرفتهاند،اما در میان آراءمذکور عبارات فلوطین بسیار نزدیک به آن چیزی است که امروزه بعنوان اتحاد عالمو معلوم شناخته میشود،زیرا وی این اتحاد را در ادراکات حسی نیز پذیرفت،امافرفوریوس این اتحاد را در ادراکات حسی و خیالی مردود شمرد."