چکیده:
ابن عربی منکر خلود در جهنم و جاودانه بودن عذاب ظاهری و باطنی نیست. اگر وی، از قطع عذاب و حدوث نعمت برای اهل آتش (جاودانگان در جهنم) سخن می گوید، منظور از آن، حصول عادت و مزاج مناسب با عذاب و عدم احساس الم آن، و در برخی، تلذذ به آن می باشد که تنها درباره عذاب ظاهری مطرح است و جاودانگی اصل عذاب ظاهری و نیز باقی بودن عذاب و الم باطنی و نفسی را نفی نمی کند. وی در همین راستا از سعادت مناسب با جهنم برای اهل آن (جاودانگان در جهنم) سخن می راند که این نیز نباید منافی با خلود صورت عذاب حسی و الم عذاب باطنی شمرده شود. وی سعادت فی الجمله اهل جهنم را با سعادت و نعمت اهل بهشت، یکسان یا همسان نمی داند و بیش ترین توجه وی این است که به مقتضای متن کتاب و سنت، برای اهل جهنم نیز نعمت و سعادتی فی الجمله وجود دارد. نظر وی این است که آنچه نص صریح متون دینی است، خلود عذاب ظاهری (مثل آتش و زقوم) است، نه خلود الم ناشی از آن.
خلاصه ماشینی:
با توجه به تمام عبارتهای وی در این زمینه، درمییابیم که این نعمت از دو حال بیرون نیست: همان نفس قطع احساس درد و رنج برای گروهی، نعمت به شمار میرود، و برای گروهی دیگر افزون بر عدم احساس درد و رنج، نعمتی خیالی وجود دارد که همان عذب و گوارایی عذاب است که این ادامه همان حالی است که به قطع احساس درد و رنج انجامیده بود؛ زیرا پس از خو گرفتن به عذاب و عدم احساس درد آن، برای گروهی کمکم طبیعتی پدید میآید که از این عذاب ارتزاق میکنند و ازآن به لذتی میرسند؛ به گونهای که نعمتهای بهشتی برای آنها رنجآور خواهد بود: لایقطع احد من اهل العلم الذین کشفوا الأمر علی ما هو علیه أنه لایکون لهم فی تلک الدار نعیم خاص بهم اما بفقدان الم کانوا یجدونه فارتفع عنهم فیکون نعیمهم راحتهم عن وجدان ذلک الألم اویکون نعیم مستقل زائد کنعیم اهل الجنان فی الجنان.
رابطه نعمت بهشتیان و نعمت جهنمیان باید توجه داشت که هر چند این دو حالت (فقدان احساس الم عذاب و لذت بردن از آن) برای خالدان در جهنم، نعمت شمرده میشود (و از این لحاظ، در اصل ناشی از همان سببی است که نعمت بهشتیان را فراهم میکند) اما نعمت اهل جهنم در دیدگاه ابنعربی، هرگز نباید همسان با نعمت اهل بهشت دانسته شود؛ زیرا او خود تأکید دارد که هر چند اصل این دو نعمت، همان رحمت پیشی گرفته بر غضب الهی است اما این نعمتها، دو تجلی متفاوت از آنند؛ از اینرو، نعمت اهل آتش، مباین با نعمت بهشتیان است: «فإنهم علی لذه، فیها نعیم مبائن نعیم جنان الخلد، فالامر واحد و بینهما عند التجلی تباین».