چکیده:
ناسازگاری سخنان غزالی درباره موضوعات گوناگون از جمله در باب تعریف عقل و شان و کارآیی آن در رساندن انسان به معرفت، کار پژوهش در آثار او را دشوار می سازد. او گاهی عقل را تنها به حیث استدلالی اش محدود می کند وگاه آن را به عرصه ایمان وارد می کند. گاه اعتمادش به عقل بسیار ضعیف یا محدود می شود و گاه گویی در همه عرصه ها بدان حضوری قابل توجه می بخشد. تلاش برای یافتن نگاهی که غزالی بدین منبع معرفت دارد و سر و سامان دادن بدان در کار پژوهش نظام مند در آثار او، تاثیری جدی دارد. به نظر می رسد که می توان استفاده غزالی را از «عقل» در سه حیث کلی اشاره به نفس انسانی، مرتبه استدلالی نفس، و کل مرتبه انسانی در معرفت مورد توجه قرار داد. جستجوی این سه حیث کلی در آثار غزالی و کمک به روشن ساختن رای او در این باب، کاری است که در این گفتار بدان پرداخته می شود.
خلاصه ماشینی:
مثل وقتی که در احیاء میگوید: «دوم اینکهآن[یعنی عقل]گاهی به کار میرود و درحالیکه مراد ازآن ادراککننده علوم است،که در این حالت همان قلب و به معنایآن لطیفه است[لطیفهای که گفتیم انسان به حقیقت آن است و آنهمان نفس و ذات او است]».
این موارد در آن بیاناتی ظاهر میشود که او یا میخواهد به معرف مرتبه بالاتر از حس و پایینتر ازکشف(مرتبه نبوی)در رسیدن به معرفت بپردازد و میان منابع معرفتی،مقایسهای بهعمل بیاورد و لذا لازم است صریحا آنها را از یکدیگر تفکیک کند،یا اینکه مشخصاحوزههایی از معرفت را که استدلالهای عقلی در آنها کارایی لازم را ندارند معرفی کند،یا به اظهار دیدگاه خود درباره نظری که دیگران درباره عقل استدلالی دارند دست بزند،یا به بیان نسبت میان عقل و وحی بپردازد.
بدین لحاظ هنگامی که غزالی از قوه عقلبا کارکردهای استدلالی آن سخن میگوید،همان را در نظر دارد که ممیزه انسان و حیوانبه حساب میآید و در عرف مردم نیز قوه عقل به همان اطلاق میشود.
علاوه بر این،بیانات دیگر او که در ادامه سخن سابق میآیند نیز از هر حیث عامو خاص حوزه معرفتی عقل را از دید غزالی نشان میدهند و این بیان تنها در صورتی که«عقل»را در حوزه وسیع کاربردیاش در نظر بگیریم قابل فهم است: «عقل در عرش و کرسی و آنچه ورای حجابهای آسمانها استو در ملاء اعلی و ملکوت تصرف میکند همچون تصرف در عالمخودش که بدان اختصاص دارد و مملکت خود او است که[بدان]نزدیک است،بلکه هیچ یک از حقایق،از عقل محجوب نیست.