چکیده:
قونوی در رسالهٴ مستقلی با عنوان الرساله المفصحه عن منتهی الافکار و سبب اختلاف الامم و نیز در برخی دیگر از آثار خود به بررسی مسئلهٴ اختلاف عقاید و ادیان و پی جویی از علت یا علل آن پرداخته است. او هر چند در وهلهٴ نخست از این اختلاف تبیینی معرفت شناختی به دست می دهد و تلقیات و برداشت های گوناگون یا دلایل و براهین مختلف در قبول و رد عقاید را علت اختلاف آنها قلمداد می کند، در این مرحله متوقف نمی ماند و با ارجاع اختلاف های معرفت شناختی به امور هستی شناختی در نهایت این اختلاف ها را معلول توجهات ادراک کنندگان و آنها را نیز تابع مقاصد و اهداف آنان و مقاصد و اهداف را نیز تابع اختلاف مزاج ها و روحیات افراد و محصول تفاعلات بین روح و جسم، و آنها را نیز در غایت امر معلول یا محصول اختلاف در آثار تجلیات اسمایی متعین و متعدد در مرتبهٴ قابل ها و به تناسب استعداد آنها می داند و بدین ترتیب، اختلاف عقیده در مرتبهٴ عقل نظری در خصوص امری واحد را مسئله ای طبیعی دانسته، به تبع آن اختلاف ادیان و عقاید دینی را نیز امری ناگزیر و لازمهٴ تجلیات اسمای الهی قلمداد می کند.
خلاصه ماشینی:
او هرچند در وهلۀ نخست ازاین اختلاف تبیینی معرفتشناختی بهدست میدهد و تلقیات و برداشتهایگوناگون یا دلایل و براهین مختلف در قبول و رد عقاید را علت اختلاف آنهاقلمداد میکند،دراین مرحله متوقف نمیماند و با ارجاع اختلافهایمعرفتشناختی بهامور هستیشناختی درنهایت این اختلافها را معلول توجهاتادراککنندگان و آنها را نیز تابع مقاصد و اهداف آنان و مقاصد و اهداف را نیز تابعاختلاف مزاجها و روحیات افراد و محصول تفاعلات بین روح و جسم،و آنها رانیز در غابت امر معلول یا محصول اختلاف در آثار تجلیات اسمایی متعین و متعدددر مرتبۀ قابلها و بهتناسب استعداد آنها میداند و بدینترتیب،اختلاف عقیده درمرتبۀ عقل نظری درخصوص امری واحد را مسئلهای طبیعی دانسته،به تبع آنIB}(*)عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران.
مفصّلترین بحث دراینباره در آثار قونوی آمده است؛در رسالهای با نام الرسالةالمفصحة عن منتهی الأفکار و سبب اختلاف الأمم و الموضحة سرّ الإهتداء إلی الطریقالأشرف الأتمّ،این بحث همراه باطرح چند مسئلۀ مهمّ دیگر دربارۀ عدم کفایت عقلنظری در دستیابی به حقایق امور و انحای علومیکه برای عقل امکان درک ودریافتشان وجود ندارد و علل ناتوانی منطق و عقل در اکتساب حقایق و راه صحیحدرک و دریافت معارف بهویژه در حوزۀ الهیات و ربوبیّات بیان شده است.
حداکثر آگاهیای که برای چنین کسیممکن است حاصل شود،آن است که از یکیاز اوصاف و خواص یک شیء،بهخاصیّت و وصف دیگری ازآن دست یابد؛ولی فرد غالبا همین مقدار آگاهی از شیءرا دستیابی به حاقّ حقیقت آن تلقی میکند و اگر دیگری نیز دربارۀ همین امر با استفاده از مقدمات و مبانی دیگر بهاوصاف و خواص دیگری از همان شیء دستیابد و یافتۀ خود را تمام حقیقت آن بداند،بین آنها درباب امری واحد اختلاف پدیدمیآید؛پس میتوان گفت که ریشۀ اختلافات در حوزۀ ادراک و نظر موجود بین افرادانسانها،به این امر بازمیگردد.