چکیده:
در این مقاله آرا و دیدگاههای سه نظریه پرداز
اجتماعی کلاسیک (مارکس, دور کیم و وبر) و نیز
چهار نظریه پرداز اجتماعی مدرن (گیدنز,
هابرماس, یک و گورز) در زمینه مسائل
زیست محیطق جامعه مدرن مورد بررسی قرار
گرفته است. این مسائل زیست محیطی عبارتند
۱- خاستگاهها و پیامدهای تخریب محیط
زیست در جامعه مدرن؛ :
۲- شرایطی که درآن نیروهای سیاسی جامعه
مدرن به مقابله با تخریب محیط زیست
میپردازند؛
۳- نقش دوگانه نیروهای فرهنگی و سیاسی
جامعه مدرن در تخریب زیستمحیطی و کاهش
گستره تخریب محیط زیست؛
۴-اهمیت و کارایی جنیشهای سیاسی
زیست محیطی برای مقابله با پیامدهای تخریب
محیط زیست در جامعه مدرن؛
۵- ماهیت سیاستهای زیست محیطی
جامعه مدرن و اهمیت بسیج سیاسی در این
جوامع برای رویارویی با پیامدهای تخریب محیط
ریست.
خلاصه ماشینی:
"سوم،چهارنظریهپرداز اجتماعی معاصر و مدرن که در این مقاله تأکید بیشتری بر آرای آنها در زمینه مسائل زیستمحیطیجامعه مدرن صورت خواهد گرفت،نه تنها نسبت میان محیط اجتماعی و محیط زیست طبیعی را مورد توجه قراردادهاند بلکه همچنین چشماندازهای آینده جنبشهای اجتماعی زیستمحیطی و سیاستهای زیستمحیطی رانیز مدنظر قرار دادهاند.
با توجه به آنچه گفته شد،سؤال این است که اگر نظریه اجتماعی کلاسیک-به همان صورتی که ملاحظهشد-دید محدودی در زمینه تخریب محیطزیست دارد،آیا در تبیین سیاستهای زیستمحیطی دارای وضعبهتری است؟در اینباره باید گفت که مارکس،دورکیم و وبر به اندازه کافی عمرشان کفاف داد تا تأثیرات منفیجوامع مدرن بر محیطزیست را شاهد باشند،لکن با این حال فرصت نیافتند تا ناظر پیدایش جنبشهای سیاسیمحیطزیستی مهم باشند.
هابرماس نقاط ضعف پروژه اصلی سوسیالیستی مارکسگرایانهرا در چند چارچوب نظری مهم و برجسته نشان داده است:در سرمشق اصالت دادن به تولید؛در برداشت کلگرایانه از مفهوم جامعه که به صورت ریشهای موجب جدایی و تنزل سیستم اجتماعی و جهان زندگی گشته است؛در پیشبینی غلط از مناسبات بنیادی میان قشربندی اجتماعی و کارگزاری سیاسی؛در نظریه نامناسب و ناگوار ازدولت مدرن و تخفیف اهمیت فرجامین مردمسالاری در جوامع پیچیده؛و سرانجام در الگوی تحولی از تاریخ کهبا استفاده از مفروضات هنجاری نامقوبل برجسته شده است.
چهار نظریهپرداز اجتماعی معاصر درباره پروژه سوسیالیسم معاصر[و ربط آن با مسائل زیستمحیطی]اجماع رأی دارند و معتقدند که:الگوهای تحول و دگرگونی تاریخی سوسیالیسم،مقبول نیست؛برنامههایاصلاح انقلاب اقتصادی این پروژه تحققناپذیر است؛نظریه سیاسی سوسیالیسم،ولو به صورت مفهومی مردمسالارانه،از بحث ارائه الگوهای مردمسالاری شدن کمرنگ است؛کارگزاران دگرگونیهای تاریخی مورد نظراین پروژه از حیث جامعهشناختی تقلیل یافتهاند؛موفقیت تاریخی پروژه سوسیالیسم-دولت رفاه-از نظراجتماعی آسیبشناسانه و از حیث اقتصادی و سیاسی ناپایدار است؛تولیدگرایی سوسیالیسم و مفروضات رفاه ووفور(زندگی خوب و جامعه خوب)این پروژه،نمیتوانند اهداف و وظایفی را که در قبال تخریب زیستمحیطیداشته است برآورده سازند."