چکیده:
یکی از تحلیلها درباره وحی، تجربه دینی انگاشتن آن است. برخی از متفکران بر این اساس معتقدند که وحی همان تجربه دینی است و اگر انبیا به درجه نبوت رسیدهاند، نتیجه اندوختههای دینی و مذهبی آنان است. در واقع وحی در تجربه دینی خلاصه شده و از همان سنخ است. به نظر میرسد دیدگاه آنان بیش از آنکه با مذاق حکما و متکلمان اسلامی سازگار باشد، از اندیشه متفکران غربی متأثر است.دکتر سروش نیز معتقد است که وحی همان تجربه دینی و الهام است و این دو، همانند تجربههای شاعران و عارفان است و نیز فرهنگ، شخصیت و دانش نسبی پیامبر در ارائه مفاد وحی تأثیر میگذارد و وحی را خطاپذیر میسازد.در مقابل این دیدگاه، اندیشه دیگری وجود دارد که این دو مفهوم را کاملا از یکدیگر تفکیک میکند. بیشتر حکما و متکلمان اسلامی معتقدند که هیچ مقولهای نمیتواند جایگزین مفهوم «وحی» گردد و تلقی «تجربه دینی» هرگز نمیتواند با «وحی» مرادف باشد. آیتالله جوادی آملی نیز معتقد است: وحی با تجربه دینی و حتی با تجربه عارفان نیز متفاوت است و همچنین در وحی، خطا راه ندارد و تابع پیامبر( نیست.
One analysis offered on revelation is to take it as religious experience. Some scholars have accordingly held that revelation is identical with religious experience. They say apostles may reach the status of prophethood through their religious achievements of religious experience which are of the same nature as revelation. They have tried to produce a close tie between revelation and religious experience or to consider them of the same essence. They seem to be more influenced by the thoughts of western thinkers than to stand in line with Muslim metaphysicians.
Following the above scholars، Sorush holds that revelation is identical with religious experience and inspiration، both of which are no more than the poetic or mystic experiences; he says that revelation follows the prophet whose character and relative knowledge may affect revelation thus making it vulnerable to errors.
On the contrary، Ayatollah Javadi Amoli holds that revelation is different from religious experience and even from the Mystical experiences. There is no error in revelation nor does it follow the character of the Prophet.
خلاصه ماشینی:
"سروش طبق این نظریه، قرآن کریم را حاصل دو تجربه درونی و بیرونی پیامبر اکرم( میداند که تا پایان عمر آنحضرت در طی فرایندی تدریجی و متکامل پدیدار گشته است؛ یعنی چنین نبوده که خداوند از آغاز مجموعهای مشخص از معارف و احکام را طراحی کرده و آنها را یکجا یا تدریجا در اختیار پیامبر گذاشته و از او خواسته باشد تا بهتدریج و در شرایط خاص به آحاد مردم ابلاغ نماید؛ بلکه تجربه درونی و کشف و شهودهای باطنی پیامبر(، از یکسو و حوادث و رخدادهای اجتماعی و نیازهایی که نمایان میگشته از سوی دیگر، موجب پیدایش قرآن کریم شده است.
تفاوت دیگری که در میان وحی و تجربه دینی وجود دارد، این است که لازمه وحی پیامبر، رهبری است و پیامبری با آنکه از مسیر معنوی به سوی خداوندو تقرب به ذات او و بریدن از خلق (سیر منالخلق الی الحق) آغاز میشود که مستلزم انصراف از برون و توجه به درون است ولی سرانجام، با بازگشت به خلق و برون، به منظور اصلاح و سامان بخشیدن به زندگی انسان و هدایت آن در یک مسیر صحیح (سیر بالحق فیالخلق) پایان مییابد( جوادی آملی، همان:46).
4. تفاوت دیگری که در میان وحی و تجربه دینی وجود دارد، این است که لازمه وحی پیامبر، رهبری است و پیامبری با آنکه از مسیر معنوی به سوی خداوند متعال و تقرب به ذات او و بریدن از خلق (سیر منالخلق الی الحق) آغاز میشود که مستلزم انصراف از برون و توجه به درون است، ولی سرانجام، با بازگشت به خلق و برون، به منظور اصلاح و سامان بخشیدن به زندگی انسان و هدایت آن در یک مسیر صحیح (سیر بالحق فیالخلق) پایان مییابد."