خلاصه ماشینی:
اما در این حوزه آنچه کمتر شناخته شده است،تعریف دین نهتنها به منزلۀ یک نظام اعتقادی بلکه به یک منبع حرکتزای اجتماعی و آرمانپردازی جمعیست،منبعی که از پویایی درونی جوامع انسانی تغذیه میشود.
انسانی که زندگی مذهبی دارد،فقط انسانی نیست که دنیا در ذهنش به این یا آن شکل تصویر میشود و از آنچه دیگران از آن بیخبرند اطلاع دارد،بلکه قبل از هر چیز کسی است که در خود قدرتی را احساس میکند که بهطور معمول فاقد آن است و وقتی که در حالت مذهبی نیست،احساسش نمیکند.
در نتیجه آزاداندیش-یعنی انسانی که وظیفۀ خود میداند به گونهای روشمند دین را با دلایل طبیعی بیان کند،بیآنکه هیچگونه مفهوم دیگری را جز مفاهیمی که از استعدادهای برهانی معمول ما برگرفته شده باشد در بیان دین مداخله دهد-باید مسئلۀ دینی را به این ترتیب برای خود طرح کند:این نیروها که هم بر او مسلطاند و هم از او محافظت میکنند،از کدام بخش از جهان تجربه میتوانند به سویش آیند؟ به سادگی میتوان فهمید که تلاش ما برای تفسیر این یا آن پدیده طبیعی نیست که فوران چنین حجمی از زندگی را برای ما میسرکرده است.
برای توضیح دین،برای اینکه دین را ازنظر عقلانی قابلفهم کنیم-و این چیزی است که آزاداندیش پیشنهاد میکند-باید در جهانی که با مشاهده برای ما قابل دسترس است،به مدد استعدادهای انسانیمان،منبع انرژیای فراتر از آنچه فرد در اختیار دارد و بااینحال میتواند با وی ارتباط برقرار کند،بیابیم.
اما برای تدقیق این اندیشهها بیاییم کمی تصور کنیم ببینیم دین آینده،یعنی دینی که به ریشههای اجتماعی خود واقفتر است،چه خواهد بود؟مسلما در این کار بایستی بسیار محتاط بود.