چکیده:
این مقاله به معرفی مواد اولیه و اصول حاکم بر «طرح خام» داستان پرداخته است. منظور از «طرح خام داستان»، استنباطی است که خواننده از زنجیره رویدادهای روایی نسبتا کوچک در ذهن خود می¬پروراند. اصول موضعی حاکم بر این زنجیرههای کوتاه، به خواننده کمک میکند تا بخشهای مختلف داستان را «وضعیت»2، «رویداد»3 یا «کنش»4 بداند و همچنین رفتار شخصیتهای داستانی را در توالیهای هر چه بزرگتر به یکدیگر پیوند دهد و ساختار منسجمی از کنشها را در ذهن خود طراحی کند. «وضعیت»، «رویداد» و «کنش» از مفاهیم بنیادینی است که در پیشینه روایتشناسی بارها تکرار شده است. با این حال، دیدگاههای جدید به¬ویژه در علوم شناختی، زبانشناسی و فلسفه نکات تازهای را به این مفاهیم سنتی افزوده و درک ما را از ماهیت و ابعاد داستان دگرگون کرده است. بعضی از این یافتهها چندان هم تازه نیستند و اگرچه پیشینهشان به سالها پیش از شکلگیری علوم شناختی و حتی روایتشناسی ساختارگرا میرسد، تا یکی¬دو دهه اخیر از چشم نظریهپردازان روایت پنهان مانده و بازیابی نشده بودند. در نظر روایت¬پژوهان، داستانپردازی و درک داستان در دستگاه قواعدی صورت می¬گیرد که با تعبیر بیشتر رویدادها به «کنش»های عامدانه و هدفمند، زنجیرههایی از آنها میبافد و به این ترتیب، ساختاری از کنشها را پی می¬ریزد. اما زبانشناسان در چارچوب معناشناسی فعل، تمایز جزئیتری را از رویدادها معرفی کردهاند که کنشها فقط بخشی از آن¬اند. در این مجال، با بعضی پیامدهایی که معناشناسی فعل برای نظریه روایت دارد آشنا خواهیم شد و بهویژه کارآیی آن را در گونه¬شناسی داستان بررسی خواهیم کرد.
خلاصه ماشینی:
"البته در اینجا فارغ از روند شکلگیری تاریخی گونههای داستانی،تنها براینمونه بعضی ویژگیهای معنایی و کاربردی گونههای داستانی را بهطور مشخص وحسب میزان کاربرد انواع فعل توصیف خواهیم کرد و خواهیم دید که این ویژگیها چگونه با برانگیختن درک شهودی مخاطب،برقراری ارتباط میان نویسنده و خواننده راآسان میکنند؛نویسنده پدیدههای گوناگون جهان داستانش را به کمک اسم و فعل درقالب گزارههای روایی رمزگذاری میکند و خواننده با توجه به انواع نشانههای کلامیپدیدههای گوناگون جهان داستان را از یکدیگر بازمیشناسد.
جدول 4:ردهشناسی داستان بر اساس اولویت ترکیب رویدادهای ناایستا (به تصویر صفحه مراجعه شود)اگرچه هیچ داستانی را نمیتوان یافت که بیبهره از کنش باشد،داستانهایروانشناختی بیش از اینکه بر کردار شخصیتها یا جابهجایی آنها در جهان داستانمتکی باشد،بر ویژگیهای روحی و فردی و اهداف شخصی متمرکز است.
جرالد پرینس44(1987)به منظور برطرف کردن این کاستی،پیشنهاد میکند کهبه جای نامگذاری رویدادها میتوان آنها را به«گزارههای روایی»45بازنویسی کردوبه عبارت دیگر،داستان در نظر پرینس قابل بازنویسی به زنجیرهای از گزارههایی استکه هریک در قالب خاصی از ساختارهای زبانی جا گرفته و نشاندهندۀ تبدیلوضعیتی به وضعیت دیگر در طول زمان است.
در این الگو ارزیابی انواع ششگانۀ فعلدر میزانی چهار ارزشی میتواند دستمایۀ روشنی برای تمایز گونهها از یکدیگر باشد؛بهاینترتیب که در جدول 5 ارزشهای غیر مجاز،نامطلوب،مجاز و مطلوب به ترتیبنشاندهندۀ کارآیی فزایندۀ انواع فعل در هرگونه است: جدول 5:مراتب کاربرد انواع فعل در چند گونۀ نمونه (به تصویر صفحه مراجعه شود)از این جدول چنین برمیآید که ترکیبی از وضعیت،رویداد و کنش در همۀداستانها وجود دارد؛ولی هرگونۀ داستانی ترکیب خاصی از افعال را ترجیح میدهد."