چکیده:
موتیف یکی از اصطلاحات رایج در هنر و ادب و همچنین علم و فن است. بحث از موتیف در نقد و تحلیل جنبههای ساختاری و محتوایی آثار ادبی فواید و کاراییهای بسیاری دارد. از اینرو اطلاع از جوانب معنایی و تعاریف آن برای پرداختن به آثار و تحلیل آنها ضروری است. با توجه به این ضرورت، در این مقاله سعی شده علاوه بر معانی و تعریفهای چندگانۀ موتیف، اصطلاحات نزدیک به آن نیز مورد بحث قرار گیرد و نسبت و دایرۀ کاربرد آنها روشن شود. موتیف در نقاشی و هنرهای تجسمی و نمایشی و ادبیات بهکار میرود و مهمترین ویژگی آن در این هنرها خصلت تکرارشوندگی و برانگیزندگی آن است. در ادبیات نیز کم و بیش همین ویژگیها در اجزا و عناصر ادبی، گوناگونی موتیف را شکل میدهند. با توجه به تنوع عناصری که میتوانند کارکرد موتیف داشته باشند( شامل: موقعیت، واقعه، عقیده، تصویر، شخصیت نوعی، ویژگی بارز یک شخصیت، مضمون مکرر و...) این اصطلاح با اصطلاحات دیگری ارتباط مییابد که عبارتند از: درونمایه، تپس، لایتموتیف، کهنالگو. در این مقاله پس از ارائۀ تعاریف و نسبتهای این اصطلاحات به نحوۀ شکلگیری و کاربرد و کارکرد موتیف در آثار ادبی پرداخته شده است.
خلاصه ماشینی:
"آنچه در گلنگری گلن راس میگذرد مجموعۀ عظیمی استاز اشخاص،نهادها و مراکزی که هریک به گونهای صاحب«قدرت»هستند و«گفتمانغالب»را براساس قوانین«انضباطی»خاص خود در اختیار دارند:بنگاه معاملاتاملاک،مشتری خرید املاک که قدرت و اراده برای خریدن و یا نخریدن دارد،همسرخریدار که شوهرش را به انصراف از قرارداد وادار میکند و نظام قدرت یک ناهددیگر را به هم میریزد،ویلیامسون که ابزار گفتمان غالب او پروندهها و قرادادهایخوب املاک است،روما که ابزارش ریاکاری و دروغ و چاپلوسی است،خانواده ودختر لوین که حضور این دختر قدرتی اجباری بر لوین است تا به هرنحو ممکن درمعاملات موفق شود،قدرت ماس با گفتمان غالب تهدید،بازرس پلیس که خودصاحب قدرت و نمایندۀ قدرتی دیگر در جامعه است،و سرانجام نظام کاپیتالیستیحاکم بر تمام این روابط و چرخۀ قدرتها48.
اما با برداشتی عمیقاز گلنگری گلن راس،به دلایل بسیاری میتوان بر این عقیده تردید وارد کرد و آن رامورد انتقاد قرار داد:براساس مفاهیم افلاطونی،براساس رویکرد تاریخگرایی نوینمبنی بر امکان تکرار تاریخ و تأثیر عوامل و قدرتهای متفاوت بر فرهنگها و تاریخنوشته شده(همانطور که در ابتدای مقاله شرح داده شد)،نادیده گرفته شدن بسیاری ازاعضای جامعه که ما آنها را حاشیه گذارده نامیدیم(مثل زنان و رنگینپوستان)،شکست اخلاقی و انسانی بسیاری از میلیونرهای زمانه که خودساخته تصور میشدهاندو با بیرحمی و بیاخلاقی رقبای تجاری خود را کنار زدهاند،و سرانجام،خواص واصول ذاتی کاپیتالیسم که از آن جمله میتوان رقابت ناجوانمردانه و بیحد و مرز،خشونت،بیرحمی و بیعاطفگی را نام برد که در این نمایشنامه به روشنی دیدهمیشود.
از سوی دیگر،از دیدگاه فوکو،قدرتدر دست گروه و یا فرد خاصی نمیتواند باشد و همواره در گردش است،و همچنینابزار این قدرت گفتمان غالبی است که به وسیلۀ برقراری نوعی انضباط درونی درنهادها و گروهها شکل میگیرد؛پس هریک از شخصیتهای گلنگری گلن راس درجایی صاحبان قدرتاند و در جای دیگر خود قربانی بازی و چرخش قدرتمیشوند."