چکیده:
دیدگاه گفتمانی با رویکرد نشانه- معناشناختی معتقد است که تولیدات زبانی تابع فرآیندی پیچیده هستند که عوامل نشانه- معنایی بسیاری در آن دخیل میباشند. در چنین دیدگاهی، بر خلاف روشهای مطالعه ساختگرایی که تولیدات زبانی را ابژههایی بیرونی و مستقل از تولید کننده آن میدانستند، آنچه که دارای اهمیت است نوعی حضور و موضع گفتمانی است که پویا و دینامیک بودن آن همواره ما را با نوعی جهتگیری گفتمانی، بسط روابط، تعامل بین نیروهای همسو یا همگرا و ناهمسو یا واگرا سوق میدهد. آنچه که سبب عبور از نظام سیستمیک مبتنی بر رابطه دالی و مدلولی نشانهها به سوی نظام فرآیندی میگردد چیست ؟ به نظر می رسد که نظامی فرآیندی که متکی بر رابطه بین پلانهای زبانی (پلان صورت و محتوا) است جانشین رابطه دالی و مدلولی میگردد. چه ویژگیهایی سبب میگردند تا پلانهای زبانی بتوانند مرزهای معنایی را جابجا نموده و منجر به تولید جریانی نشانه- معنایی گردند ؟ هدف ما از ارایه این مقاله علاوه بر پاسخ به این پرسش، بررسی شرایطی است که ما را از نشانهشناسی ساختگرا، که معناهای از پیش تعیین شده در آن از اهمیت زیادی برخوردارند، به نشانه- معناشناسی گفتمانی، که در آن معنا تابع مذاکره و کشمکش بین پلانهای زبانی است، سوق میدهد.
خلاصه ماشینی:
"اثری هنری؛نظر به وجود شیء بررسی تطبیقی آرای ویتگنشتاین متقدم و شکلوفسکی در باب هنر مرتضی عابدینیفرد کارشناس ارشد پژوهش فلسفۀ هنر کیده {IBلودویگ ویتگنشتاین-فیلسوف پرآوازۀ قرن بیستم-که توانست دو فلسفۀ متفاوت و حتیمتضاد از خویش به جای بگذارد،در فلسفۀ نخست خویش معتقد است اثر هنری شیئی استکه از وجهی ابدی و نه از دریچۀ نگاه معمول و هرروزه بدان نگریسته میشود.
او در مقالۀ«هنر به مثابۀ شگرد»در پرتو مفهوم آشناییزدایی،دیدگاه مهمی را درباب آثار هنری ارائه میکند و آن اینکه،مسئلۀ هنر شناخت نیست و چنین نیست که باهنر بتوان به معرفتی(علمی)به اشیاء دست پیدا کرد که این،کار زبان علمی است و نهبیان شاعرانه.
اگر من بخاری را مورد تأمل قرار دهم و بعد بهمن گفته شود:ولیکن الان همۀ آنچه تو میدانی بخاری است،مسلما حاصل کارمن بیارزش به نظر میرسد؛چرا که این حاکی از آن است که گویی من بخاری رابه مثابۀ شیئی میان بسیار اشیاء دیگر در جهان مطالعه کردهام.
از نظر ویتگنشتاین اینکه این جهان وجود دارد خود معجزهای است(ویتگنشتاین،1961: b 16/10/20)و از نظر شکلوفسکی هنر ما را متوجه وجود این معجزه میکند.
تیجهگیری آنچه از قطعات نقل شده از ویتگنشتاین و شکلوفسکی برمیآید این است که هنر ازجهان روزمره یا امور واقع جداست و هدف آن،دانش به مفهوم علمی کلمه نیست.
هنر از این منظر-که میان هردومتفکر مشترک است-سر از حیطهای استعلایی برمیآورد؛به آن معنا که از این جهانفراتر میرود و جهان را در کلیت خویش واز آن جهت که وجود دارد مورد تأمل قرارمیدهد؛نیز اینکه اشیاء هنری به سبب و از رهگذر بافتزدایی،ارزشی«هنری»مییابند."