چکیده:
هدف این پژوهش بررسی روایت شناختی و سبک شناختی «روایت محرم» اثر سید مرتضی آوینی در چارچوب نظریه هوش داستانی رندال (1999) است. گرچه تا کنون مطالب بسیاری در مورد منحصر به فرد بودن روایتهای این نویسنده مطرح شده است، تا کنون هیچ پژوهش علمیبرای اثبات ویژگیهای خاص روایت شناختی در آثار او به عمل نیامده است. بررسی آثار آوینی بر مبنایی علمیو مبتنی بر نظریههای معتبر روایت شناختی گامیمؤثر در جهت فهم بهتر ویژگیهای این آثار و استفاده از این ویژگیها در شکلها و موقعیتهای دیگر خواهد بود. در این مطالعه، سازوکارهایی که در ارتقای هوش داستانی در چارچوب تحلیلی رندال دخیل هستند، و نمود آنها در متن "روایت محرم" با بهره گیری از مدل روایت شناختی لبوف (2001) مورد بررسی و ارزیابی کیفی و کمی قرار میگیرد. در این راستا بخشی از ویژگیهای روایت شناختی نثر آوینی با ذکر مثالهایی از نثر وی و از منظری سبک شناختی و در قالب نمودهای زبانی تبیین میشود.
خلاصه ماشینی:
"فردوسی در این باره میسراید: {Sاگر چند مردم ندیده بد اوی#ز سیمرغ آمخته بد گفتگوی#بر آواز سیمرغ گفتی سخن#فراوان خرد بود و دانش کهن#زبان و خرد بود و رایش درست#به تن نیز یاری ز یزدان بجست#بر و بازوی شیر و خورشید روی#دل پهلوان،دست شمشیرجویS}(شاهنامۀ ژول مول،115/1) دربارۀ هویتبخشی سیمرغ نیز میتوان به ابیات زیر استناد کرد: {Sنهادم تو را نام،دستان زند#که با تو پدر کرد دستان و بند#بدین نام چون باز گردی به جای#بگو تات خواند یل رهنمای!S}(همان،112) در این مراحل،سیمرغ درست در جایگاه مادری است که تمام مسئولیتهای مادرانه رابرعهده میگیرد و زال او را به جای مادر پذیرفته است.
فردوسیاین مفاهیم را از زبان زال این گونه بیان میکند: {Sز مادر بزادم بدان سان که دید#ز گردون به من بر،ستمها رسید#پدر بود در ناز و خز و پرند#مرا برده سیمرغ بر کوه هند#نیازم بد آن کو شکار آورد#ابا بچهام در کنار آورد#همی پوست از باد بر من بسوخت#زمان تا زمان،خاک چشمم بدوخت#همی خواندندی مرا پور سام#به اورنگ بر سام و من در کنامS}(همان،178) در جای سوم و درست پس از گذشت چند کنش کوتاه در داستان،باز هم زالبرای جلوگیری از جنگ میان سپاهیان ایران و کابل،نزد سام میرود و پس از بیاندرود و سلام به پیشگاه پدر،بیدرنگ به شکستهای دوران کودکی و محرومیتهایخود اشاره میکند و ناخودآگاه لب به شکایت میگشاید.
ازسویی باید گفت رسیدن به رودابه نیز در ذهنیت زال به نوعی کمالجویی است؛زیرا بنابه روایت فردوسی رودابه در زیبایی و حسن و لطافت مظهر کمال است و به نوعی یکعنصر نهایی و هدف غایی در ذهن زال ایجاد کرده و او برای دستیابی به این وجود،سعی میکند همان حقارت را جبران نماید."