چکیده:
در سالهای اخیر، شاهد رشد و گسترش فزایندۀ مطالعات ادبیات تطبیقی در ایران هستیم. این گسترش از سویی نویدبخش است؛ چون رشتهای که دههها در ایران مغفول مانده بود، حال مورد توجه قرار گرفته است. ولی از سوی دیگر، نگرانکننده است؛ زیرا ناآگاهانه، همان بدفهمیهای گذشته به شکلهای مختلف تکرار میشود و اذهان پژوهشگران ادبی را مشوش میکند. این نوشتار به نقد مقالۀ «بررسی قابلیت¬های نقد کهن¬الگویی در مطالعات تطبیقی ادبیات: نگاهی گذرا به کهن¬الگوهای سایه و سفر قهرمان» نوشتۀ مریمسلطان بیاد و محمودرضا قربان صباغ میپردازد و تلاش میکند از این راه به برخی چالشهای پژوهشهای ادبیات تطبیقی و نقد ادبی در ایران اشاره کند. ارتباط ادبیات تطبیقی با نقد ادبی بر همگان روشن است و دیگران دربارۀ آن گفته¬اند و نوشتهاند؛ بنابراین نیازی به توضیح آن در اینجا نیست. در این نوشتار، مقاله یادشده از چهار دیدگاه نقد شده است: ارتباط عنوان مقاله با موضوع مورد پژوهش، نوآوری مقاله، انسجام مطالب و استدلال علمی و نحوۀ نگارش.
خلاصه ماشینی:
"این نوشتار به نقد مقالۀ«بررسی قلبلیتهاینقد کهنالگویی در مطالعات تطبیقی ادبیات:نگاهی گذرا به کهنالگوهای سایه و سفرقهرمان»نوشتۀ مریم سلطان بیاد و محمودرضا قربان صباغ میپردازد و تلاش میکند ازاین راه به برخی چالشهای پژوهشهای ادبیات تطبیقی و نقد ادبی در ایران اشاره کند.
در این نوشتار،مقاله یادشده ازچهار دیدگاه نقد شده است:ارتباط عنوان مقاله با موضوع مورد پژوهش،نوآوریمقاله،انسجام مطالب و استدلال علمی و نحوۀ نگارش.
سپس نویسنگان در حدود چهار صفحۀ دیگر مکتب آمریکایی ادبیات تطبیقی راتعریف میکنند که آنهم با عنوان مقاله ارتباطی ندارد؛ضمن اینکه این مکتب در طولتاریخ شصتسالۀ خود با چنان تحولاتی روبهرو بوده است که نمیتوان آن را در چندصفحه خلاصه کرد.
دو ایراد کلی بر این نقلقولها وارد است:برخی از اینمنابع جزء منابع معتبر علمی حوزۀ ادبیات تطبیقی نیستند و آنهایی هم که هستند،بهروشنی و منطقی بیان نشدهاند.
در همین بخش دوباره بحث مطالعات بینارشتهای ادبیات تطبیقی و نظریاتریماک و پرلاف مطرح میشود که هرچند از صاحبنظران این رشته هستند،نظریاتآنها با بحث مورد نظر نویسندگان مقاله ارتباطی ندارد."