خلاصه ماشینی:
او تعریف خود از نقد صورتگرایانه را بر اینمبنا بنیان مینهد که«گرچه مسائل ورای ادبیات(نظیر زندگی نویسنده،تاریخ و زمانۀ وی،و پدیدههای اجتماعی)قابل توجّه و مورد علاقه،وگاه کاملا مفیدند،امّا کانون توجّه بایست نکتۀ سادهای باشد،اینکه:اثرادبی چیست،فرم و تأثیرات آنچه هستند،و این تأثیرات چگونه حاصلمیآیند؟» )54:6691,nireG( تعریف کادن بیش از آنکه به خود صورتگرایی بپردازد،به خاستگاهآن و نظریهپردازان و مطرحکنندگان آن اشاره دارد.
صورتگرایان در خصوص صنایع به کار رفته در زبان ادبی اتّفاقنظر ندارند،نه در مورد نحوۀ استفادۀ آنها،نه در کیفیت و کارکرد آنها؛اما چیزی که برای همۀ آنها یکسان است،ویژگی خاصّ زبان ادبی دربه کارگیری چنین صنایعی است،ویژگیای که باید در نقد و ارزیابی اثرمورد توجّه کامل قرار گیرد.
این ایده در قالب توازن میان صورت و محتوا هم مطرح وتعبیر شده است،بدین معنا که اگر محتوا بیش از اندازه مورد پردازش وهدف باشد،در صورت شاهد پراکندگی و نقص خواهیم بود،و برعکس صورتگرایی روسی نقد صورتگرایانه در اوایل قرن بیستم حضور خود را اعلام داشت،ودر واقع بر علیه رمانتیسم به پا خاست.
آیخن بوم در«نظریۀ متد صورتگرا»که در 1926 منتشر شد،ایدههای کلّی صورتگرایان را اینگونه برمیشمارد: 1-ارائۀ علم ادبیات که هم مستقل از علوم دیگر باشد و هم برمبنای حقایق؛ 2-از آنجا که ادبیات ساخته شده از زبان است،زبانشناسی عنصربنیادین علم ادبیات خواهد بود؛ 3-ادبیات از شرایط حاکم بر متن استقلال دارد،یعنی زبان ادبی اززبان معمول متفاوت و متمایز است،آن هم نه صرفا از این لحاظ که بهطور کامل زبان ارتباطی و محاوره نیست؛ 4-ادبیات تاریخ خود را داراست،و تاریخ نوآوری در ساختارصورتهاست.
از طرفی ما محتوارا عامل ادبیات نمیدانیم،و هیچکس صرفا براساس یک پیام،از هرنوع آنچه اخلاقی و چه غیراخلاقی،بر کیفیت ادبی یک اثر قضاوتنمیکند،بلکه این نحوۀ ارائۀ پیام و میزان نوآوری در انتقال آن است کهمعیار داوری قرار میگیرد.