خلاصه ماشینی:
"اونیل در دورههای دوم و پایانی کار خود از فروید و نیچه تأثیر زیادی پذیرفت و حالات عاطفی انفجاری را به روی صحنه آورد و به تجسم مسایلی از قبیل:قتل، جنایت،خودکشی،قدرت طلبی و نتایج آنها پرداخت، به طوری که بعضی از ناقدان را وادار کرد فریاد اعتراض سردهند و بگویند:«چه صحنههای زیبایی از قتل و خودکشی و پدرکشی و نمایش غرور و قدرت طلبی در اینجا نمودار شده است!»این ناقدان همین نکته را دربارهء«هملت»و«شاه لیر»شکسپیر و«اودیپوس» سوفوکلس...
باید تصدیق کرد که اونیل مجذوب روانشناسی اشخاص نمایشی خود است و به همین سبب علاقه دارد صحنه نخست اثرش را با مایهء ناتورالیستی سرشار سازد؛اما این را نیز باید گفت که او علاقهای به ارزش هنری شایستهء مقام آن اشخاص ندارد و به همین دلیل«پایان ممکنی» برای قصهء ایشان موجود نیست.
اما کمینگز پیش از آنکه بکوشد برای صحنه نمایشنامه بنویسد،شاعر بود؛یعنی او خود را به طور توفیقآمیزی تعلیم و آموزش داده بود(مراد ما در این مجال بیشتر شیوهء کار اوست تا نتایج کارش)تا به عنوان هنرمند مواد کارش را مطالعه کند.
به رغم احساس به راستی اصیل او برای صحنه و به رغم تلاش استادانه و دلیرانهاش برای دراماتیزه کردن گسست وی با صحنهء موجود و تماشاگر زنده و فعال،نخستین نمایشنامهاش به صورت نمایشنامهای خواندنی باقی ماند(گرچه قطعهای چنین ظریف نوشت که با احساس«آتشین» دربارهء اسلوب درام کوچکنگاری او همراه بود)در واقع نمایشنامهء کمینگز در همان تئاتر بومی اونیل عرضه شد،ولی مردم این منطقه برای تقویت رقیب نمایشنامههای«منطقه جنگی»و«ماه کارائیب»، استقبالی از نمایشنامهء کمینگز نکردند."