چکیده:
سارتر خود را نه رئالیست می داند و نه ایدئالیست. او، به عنوان یک پدیدار شناس، از سویی معتقد است که واقعیتی به نام نومن در پس فنومنها یا پدیدارها قرار ندارد و از سوی دیگر پدیدارها را متکی به آگاهی یا فاعل شناسا نیز نمی داند. پدیدارها خود تکیه گاه خود هستند. بدین ترتیب، ما با دو نوع وجود مواجه می شویم که یکی آگاهی و دیگری متعلقات آگاهی یا پدیدارهاست. سارتر نوع اول را "وجود لفنسه" و نوع دوم را وجود "فی نفسه" می نامد. از نظر او، وجود فی نفسه سه ویژگی اصلی دارد: 1- هست2- در خودش است 3- هست آنچه هست. در این مقاله ابتدا رهیافت پدیدار شناسانه سارتر - که براساس آن وجود را به دو نوع بنیادی تقسیم می کند - و بعد سه ویژگی اصلی وجود فی نفسه توضیح داده می شود.
خلاصه ماشینی:
"(esse est percipi) سارتر معتقد بود که این نوع ایدئالیسم در پدیدارشناسی هوسرل بطور ضمنی وجود دارد؛ زیرا از نظر هوسرل التفاتیت عبارت است از: ساختار درونی حالات ذهنی که بر اساس آن این حالات به سوی متعلقات خود جهتگیری میکنند؛ اما به هیچ وجه ضروری نیست که این متعلقات، مستقل از آگاهی باشند.
به همین دلیل است که از نظر سارتر این که آگاهی موجودی غیر از خود را اقتضا میکند، نشان میدهد که چنین موجودی وجود دارد، اما برهان وجودی آنسلم و دکارت نمیتواند وجود خدا را اثبات کند.
چرا او از میان همه کیفیاتی که اشیاء دارند، فقط بعضی از کیفیات مانند تهوع آور بودن یا پوچ و بی معنا بودن را مورد توجه قرار داده است؟ هر فلسفهای که بخواهد کل عالم را توصیف کند، دچار این مشکل میشود زیرا در این صورت فقط چند جنبه از آن را برای توصیف انتخاب میکند و جنبههای دیگر را کنار میگذارد و هیچ دلیل و توجیهی هم نمیتوان برای انتخاب این جنبهها و نه جنبههای دیگر ارائه داد.
» (lxvi)سارتر در بخش دوم هستی و نیستی که از وجود لنفسه یا آگاهی سخن میگوید این قلمرو از وجود را از لحاظ انطباق یا عدم انطباق با خود با قلمرو دیگر وجود یعنی وجود فی نفسه مقایسه میکند.
باید توجه داشت که ویژگیهای وجود فی نفسه مانند بی رابطه بودن، بی دلیل بودن، غیر از موجودی دیگر نبودن و غیره همه از آنجا ناشی میشود که این نوع وجود فاقد آگاهی است.
منابع 1- catalano, Joseph, A commentary on Jean - Paul Sartre''''s "Being and Nothingness", Chicago: The University of Chicago Press, 1980."