خلاصه ماشینی:
"بنابراین اگر تصور کنیم عفت و عصمت در عباسه وجود نداشته است، پس این صفات را در کدام فرد دیگر می توان یافت؟ یا اگر پاکی و اصالت از خاندان وی رخت بربسته باشد، آن وقت در کدام خاندان دیگر چنین مزایایی را می توان جست؟ یا باید اندیشید که چگونه عباسه راضی می شود نسبت خویش را با جعفر بن یحیی درآمیزد و شرف دودمان عربی خویش را با یکی از موالی غیر عرب آلوده سازد، کسی که نیای وی مردی از ایرانیان بوده و به عنوان بندگی یا خدمت گزاری در بارگاه جد عباسه برگزیده شده است، جدی که به عموی پیامبر(صلی الله علیه وآله) و شریف ترین عنصر قریش منسوب بوده است و حد اعلای شرف وی آن بود که دولت عباسیان بازوی جعفر و پدرش را گرفتند و آنان را در شمار خواص خود قرار دادند و به اوج عظمت و ترقی نائل ساختند.
2. ابن خلدون به حادثه عاشورا از برون نگریسته و آن را با معیار دنیا گرایانه که در پیروزی ظاهری و غلبه نظامی بر دشمن خلاصه می شود، ارزیابی کرده و حرکت امام حسین(علیه السلام) را شکست خورده پنداشته است (کسانی مانند: عبدالله بن عمر نیز که آن روز حسین بن علی(علیه السلام)را سفارش به سکوت می کردند این گونه می اندیشیدند); اما اگر از درون به این انقلاب نگاه می کرد و در جزئیات حادثه، به ویژه درسخنان ونامه های حسین بن علی(علیه السلام) دقت می کرد، درمی یافت که در هیچ یک از سخنان و اسناد باقی مانده از او، سخنی از پیروزی یا امکان غلبه بر دشمن و امثال اینها نیست; بلکه در سخنان و نامه ها و گفت و گوهای او همه جا انجام وظیفه، احساس تکلیف، مبارزه با بدعت، متروک ماندن حق و رواج باطل موج می زند و بارها از مرگ و شهادت و ایستادگی تا کشته شدن سخن می گوید."