چکیده:
بیان پذیری ذات خداوند از جمله مباحثی است که در آن اختلاف زیادی وجود دارد. برخی بر آن اند که ذات بیان پذیر نیست؛ اما به نظر می رسد براساس مبانی هستی شناختی ابن عربی ذات، بیان پذیر است. بیان پذیری ذات، ثمرات فراوانی دارد و نگاه آدمی را به خدا و مجموعه معارف ناظر به خدا دگرگون می کند. در این نوشتار، ابتدا اندیشه بیان پذیری ذات مطرح می شود و با بیان مبانی هستی شناختی آن، نظریه بیان پذیری ذات اثبات می گردد و پس از آن، به ثمرات این نظریه اشاره می شود. سپس، به تلقی ای اشاره می کنیم که براساس آن، ابن عربی ذات را بیان ناپذیر معرفی می کند و با نقد آن، این اندیشه را نمی پذیریم. در انتها، به ثمرات این بحث اشاره می کنیم
There are many conflicts in the explicability of God's essence. Some believe essence is not explicable but according to the ontological bases of Ibn-Arabi، essence is explicable. Explicability of essence has many results; it changes human's view to God and to the collection of knowledge related to God. First the idea of explicability of essence is posed in this article; then mentioning its ontological bases، this theory is proved and subsequently the results of this theory will be mentioned. Then I will mention the perception which shows that Ibn-Arabi believes the inexplicability of essence; I will criticize this idea and believe it is inacceptable. Finally the outcome of this discussion will be mentioned.
خلاصه ماشینی:
"اگر ذات قابل اشاره توسط گزارههای زبانی است و به عنوان مثال وقتی میگوییم: «ذات وجود مطلق است»و قائل میشویم این گزاره،اشارهای زبانی به ذات به صورت حقیقی دارد؛ولی چگونه میتوان این ادعا را با این سخن صریح عرفان که ذات هیچ اسم و وصفی را نمیپذیرد،جمع کرد؟از سوی دیگر،آیا بیانپذیری ذات به این معناست که میتوان از طریق گزاره و زبان به صورت تفصیلی به ذات اشاره کرد؟برای توضیح و پاسخ،نخست به تعریف اصطلاح عرفای«اسم»میپردازیم و سپس در مقام پاسخ به پرسش دوم برمیآییم.
حال پرسش آن است که بنابر تعبیرپذیری ذات،آیا این تعابیر همۀ زوایای ذات را با توصیرگری تفصیلی توصیف میکند یا بیان و زبانی اجمالی نسبت به ذات هستند؟ ذات به صورت اجمالی قابل اشاره زبان و تصویرگریهای زبان است و گزاره و تعبیر میتواند توصیفی اجمالی از ذات به دست دهد.
اما گزاره و تعبیر چگونه توصیفی اجمالی از ذات به دست میدهد؟این توصیفات بدون اینکه به کنه ذات اشاره کند، روشن میکند که در ورای همۀ تعینات و صفات،حقیقتی وجود دارد که مبدأ این تعینات و کثرات است و هیچ مقام و تعینی از حضور فراگیر آن خالی نیست.
اما اولا،اگر زبان اشارهکننده به ذات تا این حد سلبی است که حتی تصویری از هستی او در بر ندارد؛پس چگونه میتوان با ذهنی که هیچ تصویری از ذات ندارد،پی برد که او«ذات است»یا«وجود است»؟اساسا این تعابیر زبانی از کجا آمده است؟آیا نباید ذهن تصویری و لو اجمالا از ذات داشته باشد تا از رهگذر آن تصویر اجمالی،تعابیر زبانی «ذات»یا«وجود»متولد شود؟به نظر میرسد،آدمی تصویری ایجابی و لو اجمالا و دور از ذات دارد و به همین دلیل میتواند تعابیر زبانی متناسب با آن تصاویر را به دست آورده و از (*)قیصری میگوید:«و الذات مع صفۀ معینۀ و اعتبار تجل من تجلیاته تسمی بالاسم»(قیصری، 1375،ص 34)."