خلاصه ماشینی:
"گفت خیلی خوب،فردا بیایید کارتان را ترتیب میدهم و برای بنده معمایی شد که یک آدم دهاتی-چون من یک پا دهاتی بودم-اسمش مشکلگشا باشد،برای دو تا آدم به این بزرگی!بعدها معلوم شد که جریان از این قرار بوده است که در آن ایام در سال سوم، دبیرستانهای تهران دنبال این بودند که شاگرد اول تحویل بدهند،مرحوم ذوقی و مرحوم مهران هم برای خاطر دانشآموزی به نام عبد الرسول دبیر که میخواستند شاگرد اول مدرسهشان بشود دنبال این امتحانات بودند و اسامی شاگرد اولها را شناسایی میکردند،من هم که کاری نداشتم به این کارها آمده و امتحان داده بودم،نه کسی بود که حامی من باشد و نه من احتیاج به حمایت داشتم.
به نظر من یکی از کارهای برجستهء این انجمن این بود که وقتی وزارت آموزش و پرورش بدون مقدمه آمد و برنامهء حرفه و فن را در دورهء راهنمایی پیاده کرد-بدون اینکه معلمان آمادگی داشته باشند-و کتابهایی تهیه کردند که در دورهء راهنمایی میبایستی آموزش حرفه و فن به طور عملی به بچهها داده شود،براساس برنامهای که برای مدرسهها تنظیم شده بود تهیهء آن وسایل به تنهایی ممکن نبود،ولی فکر صحیح آقای بیرشک این مشکل را از میان برداشت،به این نحو که به دعوت ایشان همهء مدارس آمدند و شرکتی تشکیل دادند به نام«شرکت تأمین نیازمندیهای آموزشی مدارس»با عنوان اختصاری «تنام»و در دو جای مختلف شهر محلی تهیه کردند که به مدارس آن محله نزدیک بود،بعد تقسیمبندی ساعت شد که چه مدارسی،در چه روز و چه ساعتی به آن مراکز بیایند و با استفاده از امکانات حرفهای و معلمینی که در آن رشتهها تخصص داشتند و دوره دیده بودند به فراگیری حرفه و فن بپردازند."