خلاصه ماشینی:
"درباره مسائل مربوط به نظام سیاسی جامعه در میان متفکران متأخر مسلمان سه نظریه وجود دارد:نظریه اول این است که در کتاب و سنت(سنت به معنای قول و فعل و تقریر معصوم)، به عنوان دین و شریعت ثابت الهی، هم اصول ارزشی حکومت بیان شده و هم مسائل شکلی حکومت از قبیل چگونگی نهادهای حکومت و روابط آنها با یکدیگر، روابط مشخص آنها با مردم، وظایف در اختیارات هر یک از این نهادها، و حقوق مشخص مردم در برابر حکومت، یعنی تمام آنچه در جهان امروز به عنوان«حقوق اساسی»شناخته شده و هر کشوری نظام سیاسی خود را بر اساس آن استوار میسازد.
پیام مانند تیری است که فقط بر یک هدف معین پرتاب میشود، هر سخنی را به هر کسی نمیگویند، کلام در رابطه با مخاطب تنظیم میشود و بنابراین«پیام کلامی»در رابطه با متکلم و مخاطب هر دو، معنا پیدا میکند و در حقیقت فهم کلام، فهم یک«حادثه»و «وضعیت»است که ابعاد متعدد و ظاهر و مخفی دارد و بر این سه محور اصلی متکی است:1-چه کسی سخن میگوید؟2-با چه کسی سخن گفته میشود؟3-برای چه سخن گفته میشود؟پس از توجه به این مقدمه میتوانیم بحث خود را دنبال نموده و این مطلب را روشن کنیم که تفاوتهای اساسی گروه اول و دوم از متفکران مسلمان در شناختهای مربوط به متکلم(خدا)مخاطب(انسان)و غرض خطاب و پیام در چه مواردی است و چگونه هر کدام از این دو گروه بر اساس یک سلسله مبانی قبلی که اکثر آنها نظریات غیرقطعی ولی اجتنابناپذیر برای فهم کتاب و سنت و اجتهاد فقهی است، به اجتهاد میپردازند."