خلاصه ماشینی:
"بگذار بگریزم و بر چشمانت بیاویزم هر آنچه از مهر و ماه آویختیست {Yادامهی سرمقاله از صفحهی 4Y} دیگر«پسرک شوخ و شنگ و شیرین زندهرود»،آنگوینده سادهی رادیو اسپهان نبود که زبانش با فشارسرنیزهی سرباز چیره در بعد از ظهر بیست و هشتمامر داد،دستور ایست پذیرد!
جدای از کارنامهی هنری یگانهی«شهریار دلکش شهر آشوبان زندهرود»،آنچه ما اسپهانیان و ایرانیان باید همواره بهیاد داشته باشیم،این واقعیت است که آفریده شدن«مهمان سرای بیهمتا و کاخ مانند عباسی اسپهان»ازدل خرابههای«کاروانسرای مادر شاه(عباس صفوی)»را مدیون مدیریت نادر و نمونهی ارحام صدر درنمایندهگی استانی شرکت بیمهی ایران بودهو خواهیم بود.
چندین نفر اززاده شدهگان هشت دههی اخیراسپهان،سر پل خواجو،بر کرانهی زنده رودگرد هم آمدند تا پیکر«شهریار شهر آشوبان زندهرود»-که برای ششدهه،مرهم و نوش داوریشفابخش اندوهها و دل شوریدههای گذرا یا دیر پایشان بوده است-را نه بر بلندای دستان،که بر فرازدلهایشان رهسپار باغ بهشت کنند.
این بار پریزاد افسانهای،«شهریار شهر آشوبان شیرین وشوخ و شنگ زنده رود»را برای همیشه با خود برد."