خلاصه ماشینی:
"درست است که سابقبر این هم حال و روز درست و درمانی نداشتم اما به این مسخرهای هم نبودم،وقتی کنارتتوی آن دو تا اتاق بودم.
برای غلبه به این حال است که از صبح کلۀ سحر بیدارشدهام و نشستهام مقابل صفحۀ لپتاپم.
اگر بخواهی بدانی الان اینجا ساعت چند است باید دو ساعت و نیم از زمانی که ساعتدیواری خانۀ همسایه نشان میدهد کسر کنی.
موقع خداحافظی دم ریلمتحرک چمدانها،یکجوری سرش را برایم تکان داد که یعنی بدبخت حالا از کجامیخواهی اناب پیدا کنی.
حالا هنوز هم نمیدانم با این خارش همیشگی چه باید بکنم.
راستی آن گلیم شش متری که برای جهیزیهام خریده بودی و دم رفتن به زور به مسئولتحویل بار فرودگاه دادی بدجوری اینجا به دردم خورد.
حالا سعی میکنم تا چند روز آینده یک جوری این بیست دلار را برسانم دستت.
الان که اینجا توی وان چهار زانو نشستهام نزدیک ظهر است و من هنوز سیرم."