خلاصه ماشینی:
"برای مثال،ممکن است یک نفر پدر و مادری داشته باشد که عمریدر فقر و ناچیزی دست و پا زدهاند؛بنابراین این فرد در ضمیر ناهوشیار خود اینباور را دارد که مجبور است همیشه درگیر مشکلات مالی باشد،چرا که والدین اوهم دچار چنین وضعیتی بودهاند؛و یا والدینش دائم به او تلقین کنند که او قادر بهساختن یک زندگی راحت برای خودش نیست.
اما نکتهی قابلتوجه این بود که بیشتر ویتنامیهایی که وارد دنیای تجارت میشدند،بهموفقیتهای چشمگیری دست مییافتند،چرا؟ شاید دلیل مشخص آن،این باشد که مردم ویتنام از کشور میآمدند که درصورت اشتباه کردن،فرصت بسیار کمی برای جبران آن داشتند.
اگر شما از نقطهای از جهان آمده باشید که مرگ هرلحظه در انتظار شما بوده،به جایعصبانیت و ناراحتی از ترک وطن،به خاطر زنده بودن بسیار سپاسگزار و خوشحالباشید،و به جای ترشرویی و شکایت کردن،برای برطرف کردن مشکلات و موانعی کهبر سر راه زندگیتان قرار دارد،این سوال را از خود بپرسید:«آیا موفقیت امکان دارد؟» صبر یک موهبت است برای بیشتر آلمانیها،پسانداز کردن پول برای خرید اجناس بزرگ وگرانقیمت و پرداخت نقدی اجناس،کاری مرسوم است.
آیا پول معیار ارزش انسان است؟ همانطور که در بالا به آن اشاره کردیم،ویکتور فرانکل در اردوگاه تمام داراییخود حتی کفشهایش را از دست داد و تنها چیزی که برای او باقی ماند،تواناییباور خویش و پذیرفتن این مساله بود که او هنوز انسان خوبی است،با وجود آنکههمهچیز را از او گرفته بودند.
این دیدگاه از آن جهت ارزشمند است که ثابت میکند داشتن پول و ثروت درمدت زمان طولانی نمیتواند ملاکی برای ارزش دادن به خود باشد."