چکیده:
بررسی سیره عملی ابن ادریس که از اثرگذاران بر فقه بوده است هدف این پژوهش قرار گرفته است. روش بررسی این پژوهش تحلیل محتوای تالیف مهم ابن ادریس بوده است. نتیجه مطالعه نشان می دهد که وی در دیدگاه نظری خود دلیل عقلی را در طول کتاب، سنت و اجماع می داند و این بدان معناست که او تمامی اصول عملیه عقلی و شرعی، قواعد فقهی، اصول لفظی، قواعد عرفی، بنای عقلا و سیره متشرعه را که بسیاری از آنها در دوران او مصطلح نبوده، جزء دلیل عقلی می داند. وی در موارد زیادی از دلیل عقلی استفاده کرده که عبارتند از: عقل مستقل به عنوان موسس برخی واجبات عقلی؛ عقل به عنوان مخصص دلایل سه گانه؛ عقل در نقش موید سایر ادله؛ عقل و تاسیس اصول و قواعد کلی؛ عقل به عنوان اصول عملیه.
This research has been aimed to show the applied method of Ibn Idris (who influenced the Islamic jurisprudence – Fiqh). The way of the research is to analyze the contents of the influential book of Ibn Idris. The results show in his theoretical view، Quran (the Book)، Sunnah (Traditions) and Ijma (Consensus) were based on Reason (Aql). This means all practical principles of Reason & Islamic law; jurisprudential rule; language principles and the Muslim Community methods (most of them were not common in his period) were of Reason (Rational Reason). He used Rational Reason in many cases which were Independent Reason (Aql) as the establishment of reason obligations; Reason as the exception to other three jurisprudential reasons; Reason as confirming other reasons; Reason as the establishment of general rules & principles and Reason as the practical principles.
خلاصه ماشینی:
"بنابرایناگر کتاب و سنت مقطوع و اجماع کاشف از دیدگاه معصوم وجود نداشته باشدباید دلیلی قطعی بر حکم شرعی باشد و چون در مورد فرض چنین حکمی وجودندارد لازم است به اقتضای عقل عمل شود(همان:49).
در ادامه ابن ادریس به نظر شیخ طوسی اشارهمیکند و میگوید اگر آنچه را که بیان کردهایم مخالف کتاب و سنت و اجماع ودلیل عقل نباشد بلکه اقتضای دلیل عقل،تأیید دیدگاه ما باشد جایز نیست برخلافآن عمل شود(همان:484).
عدۀ دومی ربطی به همسر اول ندارد زیرا عدۀ دومی عدۀ طلاق بائن است کهفرد هرگز نمیتواند در آن رجوع کند،بنابراین منعی از کتاب خدا،اجماع،سنت ویا دلیل عقل وجود ندارد،بلکه به آنچه ما بیان کردیم حکم میدهند؛چون اصل براباحه است و آیۀ شریفه نیز دلالت بر نفی ملامت از نزدیکی با همسر اول میکند(همان:535).
برای نمونه چند مورد بیان میشود: ابن ادریس در تبیین مسئلۀ کشیدن آب چاه آن را به چند قسم تقسیم میکند ودر قسمی از آن،که گفته شده است باید هفتاد دلو کشیده شود میگوید:گویابعضی بر این عقیدهاند که اگر کافری در چاه افتاد و فوت کرد،باید از آب چاه بهتعداد هفتاد دلو بیرون کشید تا آب چاه مورد استفاده قرار گیرد.
در رابطه با کفارۀ روزۀ کسی که قضای روزهاش به جهت بیماری به سال بعدانتقال یافته است ابن ادریس به دلیل آنکه اصل،برائت ذمه از عبادات و تکالیف وخروج اموال است،معتقد به عدم کفاره است و این تنها به دلیل شرعی قاطع کهبتواند به عنوان عذر قطعی تلقی شود جایز است و در مورد منازعه،آیه و روایتمتواتر و اجماعی وجود ندارد(همان:377/1)."