چکیده:
در رویکرد صدرایی به حوزه اجتماعی و سیاسی، ضمن پافشاری بر ضرورت آزاد اندیشی و وجود امنیت برای عالمان و اندیشوران که حیات جامعه، مرهون نظریه پردازی و نوآوری های آنان است، با مفروض انگاشتن توان ذهن انسان در پیوند دو مؤلفه وجود و ماهیت اعیان، سیری کلی به سوی «موجود مطلق» در نظر گرفته می شود. این نوشتار، در پی آن است که با بازاندیشی در حکمت صدرایی، نادرستی این توهم که صدرالمتالهین با مسائل سیاسی جامعه، بیگانه بوده است، را آشکار نماید. به همین منظور، در آغاز به بررسی زوال یا کمال حکمت عملی در پی ظهور اندیشه صدرایی می پردازیم؛ آن گاه در مقام تشریح بنیاد فلسفه سیاسی صدرا بر پایه حکمت عملی، به تلاش وی در توجه دادن به عقلانیت برای تبیین شریعت اشاره می کنیم و پس از احراز وجود رویکرد سیاسی در اندیشه فلسفی صدرا به اثبات ناسازگی نظام سیاسی معقول ـ آن گونه که صدرا آن را ترسیم کرده ـ با سلطه و رویکرد استیلایی در امر تصدی قدرت، مبادرت می کنیم.
خلاصه ماشینی:
"{o11o}اگرچه ملا صدرا طرح اسفار اربعه را از عرفا اخذ کرده است،اما تفاوتاساسی میان اسفار اربعه در دیدگاه عرفا و حکما این است که در تمام اسفار چهارگانۀ اهلمعرفت،فقط سلوک و سیر صعودی که نهایت آن مقام بقای بعد الفناء یا فرق بعد الجمعاست،مورد توجه و ملاک است و هرگز سیر نزولی و تنزل از مقام بقا را که سالک واجدمقام ولایت فعلی و خلافت ظاهری و باطنی شده است،در نظر نیست؛اما حکمایی مانندصدر المتالهین پایان سفر چهارم گروه اول را نهایت سفر دوم دانسته و سیر نزولی را نیز دردو مرحله و در دو سفر دیگر تعریف میکنند.
{o17o} اما آیا فلسفۀ سیاسیای که به دلیل تکیه بر اندیشهای یوتوپیایی(حکمت متعالیه)،بهعنوان فلسفۀ سیاسی متعالی تصویر میشود،میتواند مسائل ویژهای داشته باشد کهمتفاوت از دیگر صورتبندیهای رایج در فلسفۀ سیاسی باشد؟در رسیدن به پاسخ اینپرسش اساسی،بیتردید توجه به اقتضای مبانی و اصول خاصی که در فلسفۀ سیاسیمتعالی وجود دارد،میتواند مهم باشد؛چه آنکه امکان و امتناع یا ترجیح مسائل در هرمنظومۀ معرفتی،به اولویتهایی بستگی دارد که در آن چارچوب تعریف میشوند و نظاماولویتشناسی نیز محصول یا بخشی از اصولی است که با تکیه بر مبانی و اهدافمنظومههای مختلف تعریف شدهاند.
{o33o} نتیجهگیری از آنجا که اسلام آئینی سیاسی است و توجه به مقوله سیاست چونان واقعیتی مهم بردوش پیشوایان و علمای دینی سنگینی میکند صدر المتالهین نیز در دورانی که ضرباننبض حیات فلسفی و تفکر عقلانی به حداقل خود رسیده بود،پای در رکاب تفکر نهاده وکوشید با حرکت برخلاف گفتمان مسلط زمانۀ خویش،در طرح فلسفی عظیم خود افکارنافرجام فلاسفۀ مشاء در جمع دین و فلسفه را بر سرانجام برساند."