خلاصه ماشینی:
"فرزندش سعد،که در بغداد اقامت داشت جانشین او شد، اما چندن روز بعد در راه بازگشت به وطن فوت کرد، مرثیهای که سعدی در سوگ او سروده یکی از دلکشترین قصیدههای اوست،که در آن تأسف عمیق خود را با الفاظی بسیار لطیف بیان کرده و ترجیعبند آن این است: نمیدانم حدیث نامه چونست همی دانم که عنوانش به خونست سعدی حق داشت که بر پایان گرفتن حکومت خاندان سعدیه(که احتمالا به احترام نام آن تخلص«سعدی»را برای خود انتخاب کرده بود)تاسف بخورد،زیرا پس از آن دورهء آشفتگی و مشقت پیش آمد،و عاقبت در سال 6821 م586/ ق شیراز جزو قلمرو مغولها شد.
اما در دورانی که آوازهء شهرتش در اروپا پیچید،فقط عدهء کمی از ستایشکنندگان او به این فکر افتادند که شاید چیزی در پس اشعارش نهفته باشد آیا سعدی در غزلهای خود از عشق دنیوی سخن میگوید یا به طریق صوفیان عشق الهی را در پس پردهء تصاویر دنیوی پنهان میکند؟یا چنانکه بعضی از متأخرین ادعا کردهاند،شعر سیاسی را در قالب اشعار عاشقانه سروده است؟شاید هر سهء این تعابیر تا حدی در مورد سعدی صحت داشته باشد، همچنانکه در مورد حافظ،همشهری او هم،صادق است، زیرا این ویژگی شعر فارسی است که پیوسته بین شادیهای مادی و معنوی در چرخش است،و بسیاری ازت صویرهای آن را میتوان در سطوح مختلف درک کرد."