خلاصه ماشینی:
"بهار ملک الشعراء بهار {Sنوروز و او رمز دو مه فرودین رسید#خورشید از نشیب سوی اوج سرکشید#سالی دگر ز عمر من و تو بباد شد#بگذشت بر توانگر و درویش هرچه بود#از عیش و تلخکامی،وز بیم و از امید#ظالم نبرد سود،که یکسال ظلم کرد#مظلوم هم بزیست که سالی جفا کشید#لوحی است در زمانه که در وی فرشتهای#بنمود نقش هرچه ز خلق زمانه دید#این لوح در درون دل مرد پارساست#وان گنج بسته راست زبان و خرد کلید#جام جم است صفحۀ تاریخ روزگار#مانده بیادگار،زدوران جمشید#آنجا خط مزور ناید همی بکار#کایزد ورا زراستی و پاکی آفرید#خوب و بد آنچه هست،نویسند اندرو#بیگیرودار منهی و اشرف و بازدید{o1o}#تقویم کهنهایست جهنده جهان که هست#چندین هزار قرن ز هر دوجلدش پدید#هرچند کهنه است،بهرسال نو شود#کهنه بدین نوی بجهان گوش کیشنید#هست اندر آن حدیث بر هما و زرد هشت#هست اندر آن نشان اوستا وریک و بد#گوید حدیث قارون و افسانۀ مسیح#کاین رنج برد و آندگری گنج ؟؟کنید#عسیی چه بد؟مروت و قارون چه بود؟حرص#کاین در زمین فرو شد و آن بآسمان پرید#چون عاقبت برفت بباید ازین سرای#آزاده مرد آنکه چنان رفت کان سزید#دردا گر از نهیب تو آهی ز سینه خاست#غبناگر از جفای تو اشکی بره چکید#بستر گر از تو گردی بر خاطری نشست#برکش گر از تو خاری در ناخنی خلید#چین جبین خادم و دربان عقوبتیست#کز وی عذار دلکش مخدوم پژمرید#کی شد زمانه خامش،اگر دعو؟؟ی نکرد#کی خفت شیر شرزه،که مژگان بخوابنید#محنت فرا رسد چو ز حد بگذرد غرور#سستی فزون شود چو ز حد بگذرد نبید#یادآر از آن بلای زمستان که دست ابر#از برف و یخ بگیتی نطعی بگسترید#دژخیموار برزبر نطع او بخشم#آن زاغ بر جنازۀ گلها همی چمید#واینک نگاه کن که ز اعجاز نامیه#جانی دگر به پیکر اشجار بردمید#آن لاله بر مثال یکی خیل نیزهدار#از دشت بردمید و بکهسار بردوید#آزاده بود سوسن،گردن کشید از آن#نرگس که بود خودبین،پشتش فروخمیدS}(به تصویر صفحه مراجعه شود){Sبنگر بدان بنفشه که گوئی فتاده است#پروانهای مصع اندر میان خوید#گوئی که ارغوان را زآسیب بید برگ#زخمی بسر رسید و بر اندام خون چکید#وان سنبل کبود نگر کز میان کشت#چون بارهای ابر رده بسته بر هوا#وندر میانش جای بجای آسمان پدید#یاس سپید هست،اگر نیست یاسمین#خیری زرد هست،اگر نیست شنبلید#وین جلوهها فروگسلد چون خدنگ مهر#از چلۀ کمان مه تیر سرکشید#نه ضمیران بماند و آن مطرف کبود{o2o}#نه یاسمین بماند و آن صدرۀ سپید#آنگاه مرد رزبان لعل عنب گزد#چون باغبان ز حسرت،انگشت و لب گزید#هان ای پسر به پند پدر دل سپار کاو#این گوهر گرانرا با نقد جان خرید#ده گوش با نصیحت استاد،ورنه چرخ#گوشت به تیغ مکر بخواهد همی برید#هرکس به پند مشفق یک رنگ داد گوش#گلهای رنگ رنگ ز شاخ مراد چید#من خود بکودکی چو تو نشنیدم این حدیث#تا دست روزگار گریبان من درید#پند پدر شنیدم و گفتم ملامت است#زینرو از آزمایش آن طبع سرکشید#وانگاه روزگار مرا در نشاند پیش#یک دم ز درس و پند و نصیحت نیارمید#چل سال درس خواندم در نزد روزگار#تا گشت روز من سیه و موی من سپید#چندی کتاب خواندم و چندی معاینه#دیدم خرام گیتی از وعد و از نویدS}{Sبخشی ز پندهای پدر شد درست،لیک#بسیار از آن بماند که پیری فرا رسید#دیدم که پندهای پدر نقد عمر بود#کان مهربان بطرح من بر؟؟را کنید#این عمرها به تجربت ما کفاف نیست#ناداشته بتجربت دیگران امید#خوش آنکه در صباوت قدر پدر شناخت#شاد آنکه در جوانی پند پدر شنیدS}{o(1)منهی بضم اول گزارشدهنده-اشراف بکسراول یعنی منقش. o} {o(2)مطرف جامۀ خز را گویند. o}"