خلاصه ماشینی:
"اشعار تمدن! {Sشنیدم بسنگ جفا جاهلی#سگی را بیازرد بر ساحلی# سگ از پیش و کودک دوان در پیش#نه کس تا رهاند ز چنگ ویش# یکی پهن دریا در آن مرز بود#که از دیدنش تن پر از لرز بود# در آن اب سگ را بیکفند خوار#مپندار کایمن شد از روزگار# بجنبید قهر الهی ز جای#بناگاه ویرا بلغزید پای# جوان نیز خود اندر آب اوفتاد#چنین روزگارش مکافات داد# همانجا که سگ را در افکنده بود#بچاهی درون شد که خود کنده بود# جوانرا همه دل پر از درد شد#گل سوریش چون گل زرد شد# بدینگونه چون سگ ورا خوار دید#بچنگال مرگش گرفتار دید# بر او رحمت آورد آندم بسی#نشاید-ولی-رحم بر هر کسی# بزودیش دامن بدندان گرفت#جوان ستمگر ز نو جان گرفت# بزحمت مراو را بساحل رساند#همان بار سنگین بمنزل رساند# رفیقی که امروز خار آیدت#بود تا که روزی بکار آیدت# مکافات بدرا سگی بین چه کرد#برادر چنین با برادر نه کرد# بنی آدم از سگ مگر کمترند#که اینگونه بدخواه یکدیگرند# تمدن نباشد بجز نیکوئی#اگر بد نمودی تو،وحشی توئی# مکن دست سوی ضعیفان دراز#نه از آدمیت بود حرص و آز# بی آز برپا شد اینگونه جنگ#که از نام او آدمیراست ننگ# کسانیکه از وحشیان کمترند#نشاید که نام تمدن برند# ز ناپاک مردان تمدن مجوی#که جز بد نیاید ز ناپاک خوی# کسی را که باشد طمع در نهاد#نشاید بر او نام انسان نهادS} ذره-عضو دانشکده یادگار {Sبر تن تازه نهالی کنده شد،# یاد کاری از سر یک تیغ تیز:# «یاد آن ساعت که چون زلفین یار# باد عنبرسای بود و مشک بیز»# چون بر آن بگذشت بس صیف و شتا# فصهای سبزهخیز و برگ ریز# از فیوض ابر و باد و آفتاب# در بهاران کاه نشو و رستخیز# وز فشار برف و یخبندان سخت# در زمستان فصل پر شور و ستیز# شد سطبر او را حریرین برگ و پوست# شد سطبر آن یادگار خرد نیز# همچنان گردد بقلب باوفا# یادگار مهر یاران عزیز*S} رشید کرمانشاهیه (*){Sقافیت مجهول و معروف است از انک#اندرین دوران نمانده است این تمیز# یافت چون تخمیر کی پرسد کسی#کاز کدامین تاک آمد هر مویز# امتیاز این و آن بس مشکل است#چون بیکسان؟؟؟بر لفظ نیزS} رشید کرمانشاهی-عضو دانشکده ترجمۀ یکی از فایلهای لافونتن {Sشنیدستم که مرغی در تل خاک#یکی گوهر بدست آورد تابان# سوی بازار شد تا ارزنی چند#ستاند در بهای لعل و مرجان# کسی گفتش که این لعلی گران است#ز کف دادنش خسران است خسران# بگفتش کاین بکار من نیاید#مرا ارزان ده و این لعل بستان# شنیدستم که نادانی بمیراث#کتابی یافت کان بفروخت ارزان# یکی گفتش بن گنجی گران بود#چرا از کف چنین دادیش آسان# بپاسخ گفت کز اینم چه سود است#که زر بهتر بود در چشم نادانS} سعید نفیسی-عضو دانشکده {%{Jرباعی گل لالهJ} {Sاز دامن کوه،لاله ناگه برجست،# گلگون رخی و تیشۀ سبزی در دست،# با فرق سر دریده-گوئی فرهاد،# از خاک برون آمد و بر سنگ نشست،S} م. ب"