چکیده:
بر مبنای «آموزه فدیه»، مسیح(ع) با تحمل رنجهای بسیار و مرگی سخت، سبب شد که خداوند گناهان بشر را ببخشاید و از عذاب نوع انسان چشم پوشی کند. در باب این آموزه نظریات گوناگونی ارائه شده است که مهمترین آنها عبارتند از: «نظریه غرامت»، «نظریه نمونه اخلاقی» و «نظریه جبران». این مقاله میکوشد ضمن معرفی این نظریهها، به چالشهای بر سر راه هریک از آنها و نیز پاسخهای به این چالشها بپردازد. در این راستا، پاسخهای توماس آکویناس، فیلیپ کویین و ریچارد سوینبرن را بررسی میکند. نتیجه بررسیها نشان میدهد که اصل آموزه فدیه منطقا قابل دفاع نیست و هر یک از راهکارها برای برون رفت از چالشها، خود موجب بروز چالشها و تعارضات جدیدی میشود. در عین حال، میتوان گفت دیدگاه سویینبرن از بقیه دیدگاههای موجود کم چالشتر است؛ هرچند این دیدگاه نیز پرسشهای مهمی را بی پاسخ میگذارد.
خلاصه ماشینی:
"بدین ترتیب، رویکرد تأویلی از لحاظ عقلی با چالشی جدی روبهرو نیست، زیرا معرفی الگویی مناسب برای اصلاح اخلاقی امت، امری پذیرفته شده و بلکه لازمه هر دین الهی است، اما از این لحاظ که آموزههای دینی باید مستند به نص متون مقدس آن دین خاص باشد (نه صرفا به تأویل متون)، نمیتوان این دیدگاه را به عنوان یک نظریه قابل قبول در کلام مسیحی درباره فدیه قلمداد کرد.
برای مثال، میتوان از پیروان این دیدگاه سوال کرد اگر رنج مسیح برای آمرزش همة گناهان بشر کافی بودهاست (و حتی بیشتر از آن) و اگر مرگ دردناکش چنان شفقتی را بر میانگیزد که عذاب بشر در آن مضمحل میگردد، چرا خداوند برای انسانها عذاب اخروی در نظر گرفته است و ایشان را برای گناهانشان بازخواست میکند و چرا باید کسی به سبب گناهانش رنج ببرد؟ به عبارت دیگر، ظاهرا مسأله فدیه عام و اعتقاد به دوزخ و عذاب اخروی (یا حتی رنجهای معمولی در زندگی) تناقض منطقی دارند و با هم جمع نمیشوند.
3-1-7- مهمترین ایراد کویین به آکویناس در این امر است که به نظر او، این تلقی از فدیه که مصائب مسیح به نوعی ادای دین یا پرداخت غرامت به خداوند است، تحت تأثیر شرایط اجتماعی و فرهنگی گذشتگان است، زیرا در آن زمان پرداخت غرامت نقدی حتی برای جرائم سنگینی چون قتل رایج بوده است و همچنین مجازات شخص بی گناه (معمولا از نزدیکان مجرم) به جای خود او امری نامأنوس نبوده است."