چکیده:
بعد وجودشناختی و معرفت شناختی الهیات سلبی در آثار عارفان ادیان و سنت های گوناگون عرفانی بر دو رکن استوار است: خدا و نفس. در الهیات یا یزدان شناسی سلبی، چنان که از عنوان آن نیز پیداست، تاکید عارفان بر جنبه های ناشناختنی و ناگفتنی خداوند یا به تعبیر دیگر سخن از ذات خداست. از ذات ناشناختنی و ناگفتنی خدا با تعابیری استعاری نظیر تهیا، واحه، عدم یا نیستی و بی نام یاد می شود. اما در آثار برخی عارفان سده های میانه ی مسیحی، هم چون مایستر اکهارت، و نیز برخی از عارفان قدر اول عرفان اسلامی، همچون مولانا و شمس تبریزی، در پاره ای فقرات تاکید و تکیه از ذات خدا به سوی ذات نفس میل می کند. در آثار مولانا و اکهارت، از ذات نفس با تعابیری نظیر وحدت، بساطت، تاریکی و تهیا یاد می شود. برخی صاحب نظران نظیر دنیس ترنر، از این چرخش و این ویژگی ها بر وزان الهیات سلبی یا یزدان شناسی سلبی، از تعبیر انسان شناسی سلبی سود برده اند. در این جستار، ما بحث از این چرخش نگاه و ویژگی های پیش گفته را ذیل تعبیر فنای صفاتی بررسی می کنیم. در ادامه، نخست مهم ترین مقومات و بنیادهای اخلاقی فنای صفاتی در آثار مولانا و اکهارت را بر می رسیم و سپس به دو پیامد از مهم ترین پیامدهای پارسایانه ی فنای صفاتی، یعنی فقر و تبتل (انقطاع)، در آثار این دو عارف می پردازیم. فقر آموزه ای است که در آثار هر دو عارف، به وضوح و به کرات، دیده می شود اما تبتل از مختصات و شاید از ابداعات نظام اندیشگی و ساختار الهیاتی آثار مایستر اکهارت باشد.
خلاصه ماشینی:
در جایی در پنجـاه و سـومین خطابـه از خطابه های آلمانی ، مایستر اکهارت محتوای نطقش را در قالب چهـار درون مایـه ی کلـی خلاصه می کند که در واقع وجوه اسرار مـرتبط بـا خـدا و نفـس انـد: «در هنگـامی کـه سخنرانی می کنم همواره از تبتل [=وارستگی ] سخن می گویم و از این که آدمی بایـد از خود و از همه ی چیزها رها باشـد.
وی برای نـشان دادن «قوام انسانیت به تواضع » از نکته ای زبانی ، یعنی هم ریشگی انسان homo و خـاک و زمین ground، بهره مـی گیـرد: «کـسی کـه متواضـع (بـه معنـای «خـاکی »١) نیـست ، انسان نیست ، چرا که واژه ی «انسان »٢ از خاک ٣ یا ground اخذ شده است » ,Eckhart).
یعنی ابتدا آدمی با تـرک خودی ، قدم اول را بر می دارد و در قدم دوم کشانیده می شود: نه کـه قـصاب بـه خنجـر چـو سـر مـیش ببـرد نهــاد کــشته ی خــود را، کــشد آن گــاه کــشاند؟ ج (مولوی ، کلیات شمس /٨٠٠٢) ٣- پیامدهای پارسایانه ی فنای صفاتی در آثار مولانا و اکهارت پس از بررسی اجمالی مهم ترین بنیادهای اخلاقی و وجـودی فنـای صـفاتی ، اینـک هنگام آن است که به دو پیامد عمده ی این آموزه ، یعنی بن مایه ی فقـر [معنـوی ] و بـن - مایه ی تبتل [= وارستگی ] در آثار مولانا و اکهارت بپردازیم .