چکیده:
در این مقاله سعی شده است پاسخ علمی به این پرسش ارائه شود که بین گرایش به هویت ملی و احساس محرومیت نسبی چه نسبتی وجود دارد؟ برای ورود به بحث، از مدخل بررسی محتوای مفهومی هویت ملی وارد شده و علل و دلایل ابهام در تعریف هویت ملی را برشمرده ایم. در نوشتار حاضر هویت ملی به مثابه نوعی هویت اجتماعی تلقی شده، طوریکه در این نوع تلقی دایره اجتماع و ملت بر یکدیگر منطبق شده اند. به همین جهت برای تشریح و تبیین هویت ملی به سراغ نظریه هویت اجتماعی رفته ایم. نظریه هویت اجتماعی عمدتا به دست تاجفل صورت بندی شده است و منظور از آن، انگاره ای است که از پیوستن فرد به یک گروه و یا طبقه اجتماعی خاص سرچشمه می گیرد. مقصود تاجفل از طرح نظریه هویت اجتماعی، صورت بندی بسیاری از فرایندهای روانشناسی اجتماعی بوده است که زمینه ساز بروز و ظهور محرومیت نسبی اند. هویت اجتماعی و احساس محرومیت نسبی با یکدیگر پیوند نزدیکی دارند. پس از واکاوی این دو نظریه، به رویکردی تلفیقی پرداخته ایم که به منظور شناخت شرایط روانی-اجتماعی است که افراد تحت آن شرایط گرایش می یابند. در اعتراضات جمعی به منظور حصول تغییرات اجتماعی وارد شوند. شایان ذکر است که این تحقیق بصورت پیمایشی و با ابزار پرسشنامه در بین دانشجویان دانشگاه اصفهان در سال تحصیلی 87-88 انجام شده است. روش نمونه گیری در مرحله اول نمونه گیری طبقه بندی شده و در مرحله دوم نمونه گیری سهمیه ای بوده است و حجم نمونه 490 نفر بوده است. فرضیه اصلی این است که گرایش دانشجویان به هویت ملی؛ یعنی احساس تعلق، تعهد و وفاداری آنان به سرزمین، ملت، جامعه و دولت ایران با میزان احساس محرومیت نسبی رابطه دارد. یافته های تجربی نشان می دهد که فرضیه اصلی تحقیق قابل تایید در جامعه آماری است و احساس محرومیت نسبی با گرایش به هویت ملی، همبستگی معکوس و نسبتا قوی دارد.
In this article، we try scientfically to response that what the relationship is between national identity and relative deprivation? To investigate the relationship، we have survey concept of national identity and have explained the causes of ambiguity in the definition of national identity. In present article، national identity is as a social identity، therefore in the view the spher of community and nation are conformed. Therefore in order to explain of national identity have used the Social Identity Perspective. Social Identity Perspective is conceptualized by Tajfel، and is the individual’s knowledge that he belongs to certain social group stogether with some emotional and value significance to him of this group membership. much of social identity can be seen as an attempt to articulate some of the social psychological processes which are responsible for the genesis and functioning of relative deprivation. Social identity and relative deprivation are interrupted. Then we are explained a integrated perspective، in this paper integrates social identity theory with relative deprivation theory so as to specify the social psychological conditions under which individuals form strong intentions to engage in collective protest actions in order to achieve social change. It is considered that this research has been carried out through a survey using questionnaire distributed among students from Isfahan university in the academic year of 1398-89. In the first stage of the research، stratified sampling and in the second stage، quota sampling were used. Some 490 subjects were selected as the sample. the basic hypothese is that there is relationship the attitude of students to national identity and relative deprivation. The experimental findings confirms the basic hypotheses in the Statistical society and shows that there is inverse correlation and relatively streng between relative deprivation and tendency to national identity.
خلاصه ماشینی:
"برآیند تحقیق نشان میدهد که هویت ملی تنها به دو شرط می تواند زمینه جنگ و منازعه را کاهش دهد: نخست اینکه اقلیتهای قومی، اندیشه و باورهای قوم گرایانه را از خود دور کرده و حاضر به پذیرش هویت ملی باشند و دوم بر این عقیده باشند که دولت میتواند فرصتهای بیشتری را برای آنها فراهم نموده و مدافع حقوق گروههای قومی شان باشد؛ یعنی احساس محرومیت نسبی نداشته باشند.
نظریة محرومیت نسبی نیز در ارتباط با نظریة هویت اجتماعی، بیانگر این است که احساس تبعیض در جامعه توسط فرد و به دنبال آن، ارزشیابی منفی از گروه ملی، از شکل گیری و صورتبندی هویت اجتماعی (ملی) ممانعت میکند و گسستگی هویتی را در افراد موجب میگردد.
بدین ترتیب، بر مبنای چارچوب نظری و نیز یافتههای تجربی میتوان گفت که شکل گیری هویت جامعهای (ملی) و لذا نظم پایدار اجتماعی، منوط به از بین رفتن احساس تبعیض و احساس محرومیت در بین تمامی گروهها و اصناف و لایههای اجتماع و در نتیجه به هم پیوستن افراد و گروههای مختلف جامعه و احساس تعلق مشترک میان اعضای آن اجتماع است."