چکیده:
بخش قابل توجهی از ادبیات کلاسیک فارسی به آثار تعلیمی اختصاص دارد. تعلیم عرفانی در ادبیات فارسی نمود بارزی دارد و نقل و روایت انواع داستانها و تمثیلات، سهم مهمی در تبیین مفاهیم متعالی و آموزه های دینی، اخلاقی و عرفانی داشته است. حکایتهای مربوط به مشایخ صوفیه و شرح احوال و گفتار آنان نیز در حکم ابزاری در جهت تعلیم است. عطار نیشابوری در آثار منظوم و منثور خود، اهتمام ویژه ای به آنها داشته و به فراوانی از آنها سود جسته است. آگاهی از کم و کیف نقل و روایت این حکایات در آثار عطار، علاوه بر اینکه جهان بینی یک عارف معتقد به مبانی نظری و عملی سلوک عرفان عاشقانه را نشان می دهد می تواند شیوه های به کار رفته از سوی این شاعر برجستۀ عرفان تعلیمی را در روایتگری و نقاط قوت و ضعف کار او را آشکار کند. در این مقاله برخی از برجسته ترین ویژگیهای ساختاری و روایی داستانهای مشایخ در منظومه های عطار بیان گردیده است؛ و بویژه به شیوه های دخالت شاعر در جریان داستان و نتیجه گیری از آن اشاره شده است
خلاصه ماشینی:
"بـرای نمونـه در حکایـت « شـیخ احمـد خضرویه و دزد »، ذکر صفت « دولتی » برای دزد، در بیت اول : بود دزدی دولتی در وقت خفت در وثاق احمد خضرویه رفت اگرچه موضع عطار را نسبت به دزد و مشمول جذبه و عنایت ایزدی قرار گرفتن او نـشان مـی دهـد؛ نقش یک پیرنگ تقدیرساز (dicatifintrigue pre) را دارد و پیشاپیش از تغییر سرنوشت سارق به خاطر قدم گذاشتن در حجرة یکی از مشایخ خبر می دهد؛ به گونه ای که در مخاطب انتظـار اتفاقـاتی را هماننـد آنچه در بیت پایانی آمده است ایجاد می کند: بر زمین افتاد بی کبر و منی توبه کرد از دزدی و از رهزنی (مصیبت نامه : ١٨٢) نمونة دیگر این شیوة قضاوت و پیشداوری را در داستان « بشر حافی و بزرگداشت نام خدا » می یابیم که قید حالت « ز دردی مست ، اما جانش صافی » براعت اسـتهلالی اسـت بـرای وقـایع بعـدی ؛ یعنـی دگرگونی عمیق فردی گنهکار که به خاطر حرمت نهادن به کاغذ پاره ای که نام خدا بـر آن نوشـته شـده است به انسانی پاک و حقیقت جو مبدل می گردد: در اول روز مــی شــد بــشر حــافی ز دردی مــست امــا جــانش صــافی مگـر یـک پـاره کاغـذ یافـت در راه بـــر آن کاغـــذ نوشـــته نـــام الله زعــالم جــز جــوی حاصــل نبــودش بــداد و مــشک بــستد اینــت ســودش شبانگه نام حق آن مـرد حـق جـوی به مشک خود معطـر کـرده خوشـبوی در آن شب دید وقـت صـبح خـوابی کــه کردنــدی بــه ســوی او خطــابی کــه ای برداشــته نــام مــن از خــاک به حرمت کرده هم خوشبوی وهم پاک تــو را مــرد حقیقــت جــوی کــردیم همت پاک و همـت خوشـبوی کـردیم (الهی نامه : ٣٠٣) ٣."