چکیده:
«گل انسانی» از بن مایه های اساسی شعر خیامی است که با بسامد و تعابیر فراوان در اشعار منتسب به خیام دیده می شود. تصویر سازیها، مضمون آفرینیها و ابراز دیدگاههای فلسفی در خصوص منشا وجودی آدمی (آغاز آفرینش، مرگ، مسائل بعد از مرگ) جوهره اصلی این گونه ابیات را تشکیل می دهد. آیا آنچه خیام در موضوع فلسفه آفرینش به تصویر کشیده است، اصیل و ابتکاری است و یا در تاریخ فلسفه ملل به ویژه در میراث مکتوب بازمانده از شعرهای کهن بشری سابقه داشته است؟ چرا در حوزه نقد ادبی ایران، به اشعاری که در آنها به معمای آفرینش آدمی اشاره شده، اشعار خیامی گفته اند؟ این مقاله سیری در گزیده شعر مصری باستان، اکدی، عبری، یونانی، لاتینی، عربی و فارسی در موضوع مذکور با تکیه بر شعر خیام است.
The “human mud” is one of the motifs of the poetry attributed to Khayyam. The imagery، concepts and philosophical thoughts about the human being's origin (creation، death، life after death) form the essence of this poetry. Are the Khayyam's quatrains about creation original and new? Or do they have a precedent in the ancient world poetry? Why does the Iranian literary criticism claim that this sort of poetry about the mystrey of human creation is Khayyamian? This paper explores the concept of the human mud in the ancient Egyptian، Accadian، Hebrew، Greek، Latin، Arab، and Persian potery.
خلاصه ماشینی:
"» پروپرتیوس، شاعر مرثیه گوی رومی ، به گلی که بدن انسانی را سرشته است ، اشـاره مـی کنـد: «آه، 15 خاک بیچاره که پرومتئوس را سرشتی !» اوید، شاعر رومی دیگر، به اسطورة پرومتئوس نیز مراجعه می کند: «خاک آمیخته با آب بـاران، کـه پسر یاپتوس١٦را سرشت ، تا شکلی مانند خدایان- که بر همـه فرمـان مـی راننـد- داد؛ و هنگـامی کـه حیوانهای دیگر، خم شده و زمین را نگاه می کنند، به انسانها صورتی داد که به بالا می نگرند و بـه آنهـا کمک کرد برای دیدن آسمان و بلند کردن سر برای تماشای سـتارگان.
»٣٨ تصویر زمین که مانند مادری فرزندانش را به دنیا می آورد و دوباره بعـد از مرگ، ایشان را می بلعد، در کتاب ایوب٣٩ نیز بود، با وجود این ، هنگامی که ایوب با نا امیـدی تراژیـک می نالید (به یاد آوریم که جامة خود را می درد و سر خود را می تراشد)، ملئاگروس از مـادر زمـین بـا نرمی در خواست می کند که معشوقش را در برگیرد.
و فردوسی همیشه به خاطر می آورد که خاک زمین پر از خون گذشتگان است : زمین گر گشاده کند راز خویش نماید سرانجــام و آغاز خویش کنارش پر از تاجـــداران بـــود برش پر ز خــون سواران بــود 61 پر از مرد دانـا بــــود دامـــنش پر از خوب رخ، چاک پیراهنش بنابراین ، هیچ کدام از این پنج تصویر گل انسانی ، ویژة خیام نیستند.
Traducció de Manuel Balasch i Josep Maria Gómez, Barcelona: Fund."