چکیده:
نقد اسطوره ای، یکی از رویکردهای اصلی نقد ادبی معاصر است که بر شالوده یافته های علوم روان شناسی، انسان شناسی و تاریخ تمدن به وجود آمده، به ویژه بیشترین تاثیرات را از نظریات یونگ درباره «ناخودآگاه جمعی» و «کهن الگو»ها پذیرفته است که از روان شناسی او با روان کاوی تحلیلی و از روش تحلیل او از اساطیر، با عنوان «اسطوره شناسی تحلیلی» یاد می کنند. در این جستار، با این رویکرد، به بررسی نمادینگی عنصر آتش پرداخته شده است. فرض ضدیت جوهری و وحدت نهایی میان عناصر متضاد، نتیجه فرافکنی محتویات ناخودآگاه در موضوعات بیرونی، در جهت غلبه بر طبیعت است و در این میان، آخشیج آتش صاحب نقش هایی شده است که در اساطیر و ادب جهان و از جمله شاهنامه فردوسی نمود دارد و آنها را می توان در دو بخش تقسیم بندی کرد: در این اساطیر، عنصر آتش- به عنوان آخشیج فرازین و واسطه میان آسمان و زمین- از یک سو، نمادی از ظهور و تجلی ملکوت معنا در عالم مادی و مظهری از طبیعت روحانی است و در سویه متقابل خود، مظهری از قهر و خشم و شکوه عالم لاهوت (آتش دوزخ) و مرحله ای هراسناک از سوختن و گداختن است که گذر از آن (آزمون آتش)، مرحله ای از تشرف و عروج به مقامی بالاتر را درخود نمادینه کرده است.
Mythological criticism is one of the main methods of contemporary literary criticism that has been based on findings of contemporary psychology and anthropology and history of civilisation، has been influenced particularly by the theories of Carl Gustav Jung، about the “collective unconscious” and “archetypes” that his psychology has been called analytic psychology، and his analytic method for mythology has been referred to as “Analytic Mythology.”
In this paper، we observe the symbolism of fire in myths، with this approach. The opposition and the projection of formation of homeostasis between the elements is a result of psychological projection of collective unconscious contents on environmental subjects، in order to overcome on the nature.
Meanwhile، there are the roles for the fire that it are observed in the world of mythology، including in the Ferdowsi’s Shahnameh and they are divided into two parts: First، in mythology، element of fire، as a higher element and the intermediate in between heaven and earth، is a symbol of the appearance of divine transfigure and eminence of a spiritual material in the world. Second، it is a symbol of heavenly power and object of the All-Powerful God’s torture (fire of hell)، which this stage is a terrible and torrid shibboleth (the shibboleth of fire)، that should be passed to a higher stage.
خلاصه ماشینی:
"فرض ضدیت جوهری و وحدت نهـایی میـان عناصـر متضـاد، نتیجـه فرافکنی محتویات ناخودآگاه در موضوعات بیرونی ، در جهت غلبه بر طبیعـت اسـت و در این میان ، آخشیج آتش صاحب نقش هایی شـده اسـت کـه در اسـاطیر و ادب جهـان و از جمله شاهنامة فردوسی نمود دارد و آنها را می توان در دو بخش تقسیم بندی کرد: در این اساطیر، عنصر آتش - به عنوان آخشیج فرازین و واسطة میان آسمان و زمین - از یـک سـو، نمادی از ظهور و تجلی ملکوت معنا در عالم مادی و مظهری از طبیعت روحـانی اسـت و در سویة متقابل خود، مظهـری از قهـر و خشـم و شـکوه عـالم لاهـوت (آتـش دوزخ ) و مرحله ای هراسناک از سوختن و گداختن است که گذر از آن (آزمون آتـش )، مرحلـه ای از تشرف و عروج به مقامی بالاتر را درخود نمادینه کرده است .
از گرمی آتـش خشکی پدیدار می شود و چون از تب و تاب آن کاسته شد، سردی پدید می آید و از سردی ، نمناکی و تری : نخســتین کــه آتــش ز جنــبش دمیــد زگـرمیش بـس خشـکی آمـد پدیـد وز آن پـــس ز آرام ســــردی نــــمود ز ســـردی همــان بــاز تــری فـــزود (همـان :٣٩/١٤/١-٤٠) تضاد و;گردن برافراشتن ; این گوهرها در برابر یکدیگر از سویی و کوشش جوهری آنها برای رسیدن به ثبات و تعادل [٦] و;ساختن ; با هم از سوی دیگر، ماهیت زنـدگی میـرای زمینـی را در ایـن ;سـرای سپنجی ; صورت می بخشد: چو ایـن چـار گـوهر بـه جـای آمدنـد ز بهــر ســپنجی ســــرای آمدنـــد گهرهــا یــک انــدر دگــر ســاختند ز هرگونـــه گـــردن بــرافراشـــــتند (همان :٤١/١٥/١-٢) در میان این چهار آخشیج ، بی تردید آتش مهم ترین نقش را در اساطیر و فرهنگ ایران باسـتان داشـته است که در شاهنامه نیز تداوم این نقش را شاهد و خویشکاریهای دوگانـه و متضـاد آتـش را (کـه خـود محملی از اضداد است ) می بینیم ."