خلاصه ماشینی:
"دیوید دیچز معتقد است«ازجمله مهمترین اهداف ادبیات نوین این است که مهیج،انگیزنده،دگرگون کننده و اعتلابخش باشد»(2)آیاداستان میتواند به چنین هدفی دست یازد؟تنها در یکصورت،اینکه داستان کوتاه باشد!در واقع داستان اصلی،در ذهن خواننده شکل میگیرد.
گویی (به تصویر صفحه مراجعه شود)بیتوجهی به این نکته به عنوان یک اصل در داستان امروزپذیرفته شده است:«رمان نویس بنا به قاعده به نیرویخیال خواننده چندان اعتنایی نمیکند.
به قول یکی از قدما«گفتارسست و تباه است وقتیکه آنرا مغز و معنی روشن نباشدأ»(7)اما برای اینکه بتوان از زیادهگویی پرهیز کر و داستانینگاشت که تداوم آن در ذهن خواننده بوقوع پیوندد چهباید کرد؟ به نظر میرسد استفاده از ظرفیتهای زبانی،موقعیتشناسی،بهرهبری مطلوب از لغت و صرفهجویی درمصرف آنها،و توانایی ذوقی،علمی و فلسفی،از جملهابزارهای اولیه است:«میشلزرافا»نظریهپرداز ادبیاتداستانی معتقداست.
اما آیا باید به رفتار شخصیتها توجهکنیم یا به تفکر و اندیشهشان؟سارافیلدینگ راه دوم راپیشنهاد میکند:«انگیزههای کردار آدمی و گرایشهایدرونی ذهن او به نظر ما به مراتب مهمترند و شناخت آنهااز هر نظر ضروریتر از شناخت کردار اوست،و ما بهمراتب بیشتر میپسندیم که خوانندگان به روشنی دریابندبازیگران عمده ما به چه میاندیشند تا این که دریابند همآنان چه میکنند»(13)البته شناخت اندیشههای شخصیتداستانی به سادگی میسر نیست.
اگر چه در رمان نیز میتوان بهتداوم ذهنی داستان-به معنی مورد بحث-امید داشت،امادر داستان کوتاه به دلیل قالب خاص خود وجود چنینخاصیتی بسیار موثر است.
اما باید پذیرفت:«پایان کتابنقطه ضعف بیشتر نویسندگان است»اگر چه«بخشی ازاین نقص و عیب در طبیعت خود پایان نهفته است»(17)به هرروی استفاده از متون کهن فارسی و آشناییبا آثار جدید معاصر همراه با نقد و بررسی این آثار،بهداستان نویس کمک میکند تا بتواند آغازی برای پایانداستانش بیابد."