چکیده:
هدف اصلی این مقاله، بررسی اثرات چارچوب هدف گذاری تورم بر عملکرد اقتصاد کلان بر حسب رفتار تورم، تولید و تغییرپذیری آنها در میان کشورهای هدف گذار بوده است. در این رابطه، به مطالعهی تجربهی 21 کشور صنعتی و در حال توسعهی هدف گذار تورم، قبل و پس از هدفگذاری، در مقایسه با عملکرد گروه کنترل شامل 33 کشور صنعتی و در حال توسعهی غیرهدف گذار پرداختیم. با استفاده از روش رگرسیون تفاضلی، تفاوتهای متغیرهای اقتصاد کلان مانند سطوح تورم بین کشورهای هدف گذار و غیرهدف گذار با کنترل مقادیر گذشتهی متغیرها مورد بررسی و آزمون قرار گرفت. شواهد تجربی در مقایسه با گروههای کنترل مختلف نشان می دهد که در مجموع، هدف گذاری تورم به کشورهای هدف گذار در جهت بهبود عملکرد اقتصاد کلان کمک کرده است:
هدف گذاری تورم به کشورهای هدف گذار در جهت کاهش سطح تورم و بی ثباتی آن کمک کرده است.
هدف گذاری تورم بی ثباتی رشد تولید در این کشورها را کاهش داده است. شواهد قطعی دال بر اثر اتخاذ این چارچوب سیاستی بر رشد تولید، یافت نشده است.
The main purpose of this research has been to investigate whether inflation targeting improves macroeconomic performance as measured by the behavior of inflation، economic output and their variability among the countries employing inflation targeting. In this regard we have looked for empirical evidence in a world sample of 21 developed and developing inflation targeting countries before and after their adoption of inflation targeting and compared their performance to a control group of 33 developed and developing countries which did not employ inflation targeting. We followed previous research procedures by testing for systemic differences in macroeconomic variables such as inflation levels between inflation targeting and non-targeting countries compared to previous levels of that variable. Our evidence as related to the different control groups suggests that inflation targeting generally helps countries to improve macroeconomic performance:
- Inflation targeting helps countries achieve lower inflation and less variability
- Inflation targeting reduces variability of growth rate
- There is no obvious evidence about variability of growth rate
خلاصه ماشینی:
"به طور کلی مقایسهی عملکرد بیثباتی تورم کل کشورهای هدفگذار(نمونه 1)با کشورهای صنعتی،همانند مقایسهی سطح تورم نشاندهندهی ضعف عملکرد این رژیم است،به این معنی که وقتی گروههای نمونهای مورد مطالعه با کشورهای صنعتی غیرهدفگذار به عنوان گروه کنترل مقایسه میشوند،ضریب متغیر موهومی هدفگذاری مثبت است.
نکتهی قابل ذکر این است که وقتی چهار کشور هدفگذار تورم با سابقهی بیثباتی تورم بالا(پرو،فلسطین اشغالی،لهستان و برزیل)،از گروه هدف حذف شده و با گروه کنترل شامل فقط کشورهای صنعتی مقایسه میشوند، (1) Faust & Henderson.
همچنین نتایج مروبط به برآورد ضریب متغیر موهومی هدفگذاری تورم در نمونهی 2 نشان میدهد که کشورهای صنعتی هدفگذار تورم بعد از اتخاذ این چارچوب در مقایسه با گروه کنترل کشورهای صنعیت غیرهدفگذار، بیثباتی رشد بالاتری(البته به میزان ناچیزی معادل 0/3 درصد)را تجربه کردهاند.
برآوردهای ارائه شده در جدول(5)نشان میدهد که وقتی کل کشورهای هدفگذار اعم از صنعتی و در حال توسعه(نمونهی 1)با تجربهی خودشان در سالهای پیش از هدفگذاری مقایسه میشند،متوسط نرخ تورم کوتاهمدت 20/52 درصد کاهش مییابد؛همین رقم برای دورهی بلندمدت،معادل 37-درصد است.
برآوردهای نقطهای مربوط به نمونهی 2(کشورهای صنعتی هدفگذار)در هردو دورهی مورد بررسی نشان میدهد که هدفگذاری تورم اثر مثبت و معنیداری بر رشد تولید حقیقی این کشورها داشته است.
با توجه به این که حذف چهار کشور در حال توسعهی هدفگذار تورم دارای سابقهی تورمی بالا، سبب تغییر ضریب متغیر موهومی هدفگذاری از 1/2- به 0/76- در دورهی 2005- 1979 میشود،میتوان نتیجه گرفت تقریبا نیمی از اثرات منفی اتخاذ هدفگذاری بر نرخ رشد(نسبتهای از دست رفته)در کشورهای در حال توسعه،ناشی از وجود کشورهای با سابقهی عملکرد نامطلوب در زمان اتخاذ هدفگذاری تورم بوده است."