چکیده:
مقاله ی حاضر می کوشد با بازخوانی «محتوا» و «صورت » در شعر «ققنوس » نیمـا، وجوه «مدرن » بودن را در آن واکاود ونشان دهد که اگر ققنوس «سـرآغاز شـعر مدرن فارسی » قلمداد می شود، این «مدرن بودن » در کدام وجوه این اثر وچگونـه خودنمایی می کنـد. بـرای رسـیدن بـه هـدف یـادشـده ، نخسـت ویژگـی هـای «پارادایم »های «پیشامدرن » و «مدرن » به شکلی گذرا وفشرده از منابع اسـتخراج و ذکر گردیده وپس از آن ، آرای منتقدان درباره ی شعر «ققنـوس »، بـا آن مطابقـت داده می شود ودر صورت یافتن جنبه های مشترک میان این دو نظرگاه (ویژگی های اصلی وحداقلی شعر وادب مدرن ومحوری ترین ویژگـی هـای ققنـوس ) و هـم سویی آن ها کوشش می شود جنبه های مدرنیستی شعر ققنوس ، بازخوانی وبررسی وتحلیل شود. یافته های پژوهش نشان داد شعر ققنوس هم از جنبه های صوری به سوی مدرنیسم حرکت کرده است که تغییر وآزادسازی قالب وواکاوی نمودهای چندمعنایی در این بخش ، نقش ویژه ای داشته است وهم از جنبه ی محتوایی ، ایـن حرکت دیده می شود؛ چون یکی از ویژگی های مهم مدرنیسم ، نشان دادن مصـادیق واهمیت ویژه ی تنهایی است . «گونه شناسی » تنهایی های ققنوس ، نشـان مـی دهـد اصلیترین تنهایی مطرح شده در شعر، تنهـایی وجـودی وبـاطنی از نـوع «درک ناشدگی » است که با نگاه وخصلت پیامبرگونه ی نیمای نوپرداز، تناسبی تـام دارد وبا تنهایی مطرح در شعرهای قبل به ویژه «افسـانه » کـه بـیش تـر رنـگ وبـوی «جداماندگی » یا «غربت » دارد، به طور کلی متفاوت است .
خلاصه ماشینی:
"از این زاویه ، «ققنوس » چشم انداز عاطفی شعر نیما را نیز مـی گسـترد وآن را وارد مرحله ای تازه می کند: زیرا کوشـش هـای وی درثبـت وضـبط عواطـف انسـان عصـر خویش ، پـیش ازآن دردومسـیر جداگانـه ی «ثبـت عواطـف اجتمـاعی » (بـا نمونـه ی شاخص خانواده ی سرباز) و «ثبت احساس تنهایی وغربت » به پـیش مـی رود (شـفیعی کدکنی، ١٢١:١٣٨٨-١٢٢)، با ققنوس ، دوتحول اساسی را تجربه می کنـد: اولا، تنهـایی های فردی طرح شده درشعر نیما که بیش تـر رنـگ وبـوی «جدامانـدگی » یـا «غربـت » (معنای نخست ازتنهایی های وجودی ) دارد (ونمونـه ی شـاخص آن «افسـانه » اسـت )، جای خود را به «درک ناشدگی » می دهد وبا توجه به نگاه وخصلت پیامبرگونه ی نیمای نوپرداز (ر."