چکیده:
هدف نهایی این مقاله تحلیل مفاهیم پیشرفت و گسست در انقلاب های علمی و نشان دادن تناقض موجود در تحلیل تامس کوهن در این زمینه است. ما نخست نشان داده ایم که برخی از متفکران چه در زمینه فلسفه تاریخ، چه منطق پژوهش تاریخی، و چه در زمینه تاریخ نگاری، پیشرفت بشری را فرض گرفته اند. در قسمت بعدی با توضیح مولفه های اندیشه کوهن، آشکار ساخته ایم که کوهن، در این پیشرفت مفروض، شک می کند و تاریخ علم بشری را به صورتی گسسته طرح می کند. در قسمت دیگر وجه نافی و وجه حامی پیشرفت را در تحلیل کوهن تجزیه کرده ایم و بالاخره درنهایت نشان داده ایم که کوهن در بخشی که پیشرفت را طرد می کند و تاریخ را گسسته می بیند دچار تناقض می شود و بار دیگر اندیشه پیشرفت را برای تاریخی که خود گسسته بودنش را نشان داده است فرض می گیرد.
خلاصه ماشینی:
این تحول را باید در کلیت آن مورد تأمل قرار داد؛ اگر علم را مجموعه ای از مشاهدات ، نظریه ها، و روش های گردآمده در کتب درسی رایـج بدانیم ، در این صورت دانشمندان کسانی هستند که فاتحانه یا مغلوبانه کوشیده اند تا این یـا آن جزء را به آن مجموعة خاص بیفزایند، به این ترتیب ، تحول و توسـعة علمـی فراینـدی غربشناسی بنیادی، سال دوم ، شمارة دوم ، پاییز و زمستان ١٣٩٠ تدریجی خواهد بود که طی آن اجزای مذکور به طور فردی یا جمعی به آن انباشتة مسـتمرا در حال افزایش افزوده می شود، انباشته ای که فنون و معرفت علمی را تشـکیل مـی دهـد و تاریخ علم ، حوزه ای از معرفت می شود که هم این اجزای متوالی و هم موانع تراکم اجزا را ثبت و ضبط می کند (کوهن ، ١٣٨٩: ٣٠).
دانشمندان تحت تأثیر و سیطرة حاکمیت پارادایم قرار دارند و این حاکمیت آن قدر در جان و روح و ذهن آن ها به صـورت فـردی و در اجتماعـات و کـارگروه هـا و گردهمـایی هـای دانشمندان به صورت اجتماعی نفوذ کرده است که هیچ گاه اندیشة تخطی از آن را بـه ذهـن غربشناسی بنیادی، سال دوم ، شمارة دوم ، پاییز و زمستان ١٣٩٠ راه نمی دهند و آن گاه که از حل مسئله ای ناتوان باشند هیچ گاه مفروضات اساسی پارادایم را به پرسش نمی گیرند بلکه خود را به ناتوانی متهم می کنند و سـعی در کسـب توانـایی هـای بیش تر برای حل مسائل درون پارادایم دارند، پارادایم آن قـدر مقـدس اسـت کـه شـک در اصول اساسی آن به معنای توقف علم ورزی است و دانشمند عادی که می خواهد در فعالیت علمی سهیم باشد هیچ گاه جرئت تخطی از پـارادایم و خـروج از آن را نـدارد چراکـه اگـر دانشمند از پارادایم خارج شود دیگر به یک معنا توانایی علم ورزی ندارد.