چکیده:
به لحاظ تاریخی می توان نشان داد که «نظریة انبساط » از ابتکارات و ابداعات منطق دانـان قرون وسطای متاخر مانند ویلیام شروود، راجر بیکن ، پطرس اسـپانیایی ، ویلیـام اکـام ، و جان بوریدان بوده است . این نظریـه بـا رویکـردی کـاربردی در دورة معاصـر، در آثـار آموزشی منطق عمومی ، برای تشخیص اعتبار «قیاس ارسطویی » استفاده شده است . در این پژوهش ، با تمرکز بر تفکرات منطقی جان بوریدان (١٢٩٥ - ١٣٦١ م)، متفکر برجستة قرون وسطی ، از این فرضیه دفاع می کنیم که ، نظریة انبساط یکـی از نتایج فرعی نظریة دلالت و اطلاق است . همچنین با ارجاع به آثار منطقی بوریـدان نشان می دهیم که دو قاعدة «منع حد وسط غیرمنبسط » و «منع روش عقیم »، یکی از کاربردهای نظریة انبساط ، از ابداعات بوریـدان اسـت . ازایـن رو معاصـران در آثـار آموزشی منطق ، در بهترین حالت ، صرفا تقریرهـای متفـاوتی از تعریـف انبسـاط و قواعد مربوط به آن را بیان کرده اند، نه آن که خود مبدع این قواعد باشـند. بـر ایـن اساس نظریة پیتر گیچ را، که آشکارا نظریـة انبسـاط را متفـاوت از نظریـة اطـلاق می داند، به شکلی منطقی و تاریخی نقد می کنیم و نشان می دهـیم کـه نظریـة قابـل دفاعی نیست . در پایان تعاریف بدیعی از حدود «منبسط » و «غیرمنبسط » را با توجه به چهارچوب فلسفی ـ منطقی بوریدان ارائه می کنیم که بـه مفـاهیم و اصـطلاحات منطقی وی بسیار وفادار است .
خلاصه ماشینی:
وجه تسمیة «اطلاق مبهم » در مقابل با «اطلاق معین » از نظـر بوریدان این است که ، اگر در اطلاق کلی معین جمله صادق باشد می توان مصداق معین و مفهوم معینی را برای صدق جمله پیدا کرد (٢٦٣-٢٦٢ :ibid).
از دیدگاه بوریدان در اطلاق مبهم منبسط ، می توان به گزارة شخصی به شکل مجزا و یـا به همة گزاره های شخصی با ترکیب عطفی نزول کرد (٢٦٤ :ibid).
قواعد شبه صوری مذکور صرفا بـرای تسریع و تسهیل تشخیص حد منبسط (غیرمنبسط ) از سوی بوریدان مطـرح شـده اسـت و می بایست در نظر داشت که ملاک اصلی تشخیص انبساط حدود همان تعاریف و معیارهای ارائه شده در قسمت های قبل است و درستی یا نادرستی ایـن قواعـد، ایـرادی بـر مباحـث انبساط (که در ادامه خواهند آمد) نخواهند داشت .
توضیح : جملة «هیچ سنگی حیوان نیست » را می توان به صورت «چنین نیست که سـنگ حیوان است » بازنویسی کرد، طبق قاعدة ٢ حدود سنگ و حیوان هر دو منبسط هستند ولی جملة «هر سنگی غیر حیوان است » مشمول این قاعده نمی شود زیرا علامت نفی برای کـل جمله قرار نگرفته است .
٢. حد غیرمنبسط : حدی است که در یک جمله ، دارای اطلاق شخصی کلی باشد و بـه برخی از مدلول های غائی آن حد، اطلاق شود.
٤. از دیدگاه بوریدان حدی که منبسط (یا غیرمنبسط ) است ، حتما می بایست حـدی بـا «اطلاق شخصی کلی » باشد، در غیر این صورت بحث از انبساط بی معنی خواهد بـود.