چکیده:
این مقاله در پی پاسخ به این پرسش است که گفتمان سیاسی حاکم در متن
سیرالملوک در باب خلافت عباسی چیست و خواجه نظام الملک چه رابطه ای میان آن و سلطا ن
سلجوقی برقرار می سازد؟ برای بررسی و تحقیق در این باره ، حکایت هایی از سیرالملوک ر ا که
نقش خلافت عباسی در آن بارز است ، به تجزیه و تحلیل کشیده می شود. یافته های این پژ وهش
مشخص می کند که خواجه نظام الملک میان خلافت عباسی و حکومت های مسلمان رابطه ای در
نظر می گیرد که اساسا خارج از نظام معرفتی اهل تسنن نیست؛ اما بنا به دلایل مشخصی، همین
نوع رفتار سیاسی را در مورد حکومت سلجوقی و خلافت عباسی به کار نمی بندد . از این رو ،
وی در مقام وزارت ، طرح تحول در بنیان مشروعیت یابی سلطنت از دستگاه مشروعیت ساز
خلافت در جهان تسنن را در کتاب خویش ارائه می دهد.
خلاصه ماشینی:
"خواجه نظام الملک،که به محمود غزنوی ونظام حکومتی متمرکزش،که از آمال خواجه محسوب میشود،به دیدهی تحسینمینگرد،در سیر الملوک از وی چنین یاد میکند:«و پیش از او،اسم سلطانی نبود ونخستین کسی که در اسلام خود را سلطان خواند،محمود بود و بعد از او سنت گشت،و{o(1)این روابط حسنهی آغازین همیشه بر یک منوال باقی نماند و با فرازوفرودهایی روبهرو شد.
2. گفتمان خلافت در سیر الملوک{o1o} خواجه در کتاب خود مروج بر گزیدگی سلطان{o2o}توسط خداوند است،اما در هر حال،نباید از نظر دور داشت مشروعیتی که سلجوقیان در زمان طغرل به آن دست یافتند،درتأیید خلافت عباسی نهفته بود.
در طرحی که خواجه برایمشروعیت سلطان ترسیم میکند،نیاز به تأیید خلیفه دیده نمیشود و حتی در مقایسهیدوران خلفا و سلطان ملکشاه،دومی را بینقصتر و مبارکتر میداند،به گونهای که حتیبا اغراق از اطاعت همگان از وی یاد میکند: «و اگر به روزگار بعضی از خلفا اندر ملک بسطتی و وسعتی بوده است،به هیچ وقتاز دل مشغولی و خروج خارجیان خالی نبوده است،و اندر این روزگار مبارک بحمد اللهو المنه،اندر همه جهان کسی نیست که به دل خلافت او اندیشد و یا سر او از چنبرطاعت بیرون است...
هر چند وی در این حکایت کاملا بر تأییدخلیفهی عباسی به عنوان یکی از پایههای مهم مشروعیت امرا مهر تأیید مینهد و خروجکنندگان بر آن را از دایرهی مسلمانی خارج مینماید،اما مشروعیتی که خود برای سلطانسلجوقی در نظر میگیرد،مستقیما از خداوند اخذ میشود که ریشه در سنتهای ایرانیپیش از اسلام دارد."