چکیده:
مسئله مشروعیت سازی از رهگذر تاری خنویسی، همواره مسئله ای مهم وجذاب
بوده است. در این بین نوشتار حاضر برآن است تا مسئله مشروعی تسازی را دست کم در بخش
پایانی کتاب هشت بهشت یا تاریخ آل عثمان نوشته ی ادریس بدلیسی ردیابی کند. پرسش این
است که آیا بدلیسی کتاب خود را تنها برای توصیف وقایع به نگارش درآورده و یا در پس روایت
وقایع، به امری دیگر یعنی مشروعیت سازی برای عثمانیان نیز چشم داشته است؟ این نوشتار با
توجه به رویکرد گفتمانی و با توجه به مفاهیمی که مطالعات گفتمانی برای رصد سازوکارهای
گفتمانی از جمله غیری تسازی و حاشیه رانی و برجسته سازی و سازوکارهای بینامتنیت به دست
می دهد، به بررسی مشروعیت سازی در هشت بهشت بدلیسی م یپردازد. این پژوهش نشان می دهد
که بدلیسی با در مرکز قرار دادن مفهوم جهاد، تمام تلاش خود را از رهگذر دست مایه قرار دادن
تاریخ حوادث دوره سلطان محمد فاتح جهت کسب مشروعیت برای مخدومان عثمانی خود مبذول
می دارد و در این بین با برجسته سازی مفهوم جهاد، مفهوم قومیت و سرزمین و فره ایزدی را به
حاشیه م یراند و در این راستا از نظم های گفتمانی دینی و دانشی بهره می برد.
خلاصه ماشینی:
"پرسش اصلی آیا ادریس بدلیسی در بخش آخر کتاب خود،تحت عنوان هشت بهشت،تنها قصد داشته تا درمقام اخبار،گزارشی از حوادث و فتوحات روزگار سلطان عثمانی،محمد فاتح،ارائه دهد،و یااینکه بجز گزارش محض،قصد دیگری داشته است؟و اگر قصد دیگری نیز در کار بوده،اینقصد،با توجه به سازوکار گفتمانی مورد استفادهی بدلیسی،چه بوده است؟ فرضیهی اصلی فرضیهی اصلی این بررسی در پاسخ اصلی،به قرار زیر است: بجز گزارش محض،بدلیسی در پس تاریخنویسی خود مقاصد دیگری نیز دارد که به نظرمیرسد یکی از آن مقاصد،مشروعیتسازی برای قدرت حاکمه از رهگذر سازوکارهایگفتمانی باشد.
نخست بایدگفت حجم این تشبیهات به حدی است که وقتی آن را در کنار نشانههای دیگری،همچونمقایسهی کشورگشایی محمود پاشا،وزیر مورد علاقهی بدلیسی در دربار محمد فاتح،بالشکرکشیهای محمود غزنوی به هند(همان،برگ 71،ص 1 و 2)قرار میدهیم،چه بسا بتوانگفت که بدلیسی برای مشروعسازی خود دست به دامان دانشی شده است که در آنزمان به علم اسماء موسوم بود و بهطور جدی و فراتر از تشبیهات ساده معتقد بود که صاحباناسامی همانند،از بسیاری جهات به یکدیگر شبیهاند،و این،از وجود گونهای دیگر ازبینا متنیت به موازات بینا متنیت پیش گفته خبر میدهد.
در اینجا،بدلیسی که جهاد را دال مرکزی گفتمان خود قرار داده است،به سودگفتمان برساختهی خود از سلطان انتقاد میکند،و این نشان از آن دارد که در گفتمان جهادمحور بدلیسی،محمد فاتح نیز به نوبهی خود دالی است که به دال مرکزی،یعنی جهاد،پیوندمیخورد،و در اینجاست که مشروعیت الهی سلطان،که مبتنیبر دال مرکزی فرهی ایزدیسامان مییابد و در روزگار بدلیسی از سوی بسیاری تاریخنویسان مورد استفاده بود،به حاشیهرانده میشود."