چکیده:
از دیدگاه ابن عربی و بنابر نظریه خلق مدام، «علم» تجلی دائم خداوند بر دل هایی است که سرگرمی های دنیا آن ها را محجوب نکرده باشد. علم حقیقی همراه با عمل است و نتیجه آن «بهشت معنوی» است. از نظر وی مقام علم، الهی و مقام معرفت، ربانی است؛ بنابراین علم برتر از معرفت است. عارف فقط محل شهود اسم «رب» خداوند است؛ اما عالم آن است که خداوند با ذات و الوهیت خود در او تجلی کرده است، پس تمام اسمای الهی را شهود می کند. بر اساس این تفاوت است که معرفت از عالم خلق و علم از عالم امر است. و نیز عارف دارای احوال عرفانی است، به خلاف عالم که آن احوال در او ظهور نمی کند؛ بلکه دارای مقامات ثابت است. عارفان موحد هستند؛ اما عالمان ـ گرچه از جهت عارف بودن موحدند ـ دارای «علم نسب» اند؛ یعنی تنها عالمان اند که علم احدیت کثرت و احدیت تمییز دارند.
خلاصه ماشینی:
"5 بنابراین علم به خداوند،عدم درک اوست(ابی عربی،بیتا،ج 1:92)؛اما مگر غیر از خداوند چیزی وجود دارد؟ بنابر«وحدت وجود»که ابن عربی در آثار خود بدان سخت پای میفشارد،درک غیر خدا نیز همان درک خداوند است؛زیرا تمامی اشیا جلوههای گوناگون خداوندند و آدمی با درک هریک از اشیا،جلوهای از خداوند را که غیر از خدا نیست،درک کرده است.
اما اختلاف دیگری هم وجود دارد و آن،اختلاف در پاسخ به این پرسش است که صاحب این مقام برتر-که ابن عربی مقام علم و اکثر صوفیه مقام معرفت میدانند-آیا دارای تمام مقامات و احوال است؟به باور ابن عربی پاسخ این پرسش منفی است؛یعنی برای صاحب این مقام شرط نیست که تمام احوال را داشته باشد؛بلکه عمده و شرط اصلی همان علم است،گرچه به امر الهی میتواند احوال را نیز داشته باشد.
بنابراین اگر صوفی محققی بگوید که صاحب این مقام،مالک تمام مقامات است،مقصودش علم است و نه حال؛گرچه گاهی دارای احوال عرفانی نیز میتواند باشد؛اما مالک حال بودن شرط نیست و اگر کسی آن را شرط بداند،مدعیای بیش نیست که شناختی از طریق الهی و احوال انبیا و اولیای بزرگ ندارد و میتوان اینگونه بر این مدعی اشکال کرد که آدمی هرچه در مقام کاملتر شود،در حال عرفانی-در این دنیا و نه در آخرت-نقصان مییابد؛همچنان که مشاهده،آدمی را از رؤیت اغیار بینیاز میکند،مقام نیز احوال را زایل میکند؛زیرا مقام ثابت است،به خلاف حال که زوالپذیر است(ابن عربی،بیتا،ج 2:319).
اما اگر علاوۀ بر اینها به خداوند و آنچه ضروری و ممکن و محال برای خداوند است،علم یابد و نیز تفاوت علم خدا به ذات خود و علم به الوهیتش بیابد،در این صورت به مقالم«علماء بالله»و نه«مقام عارفان»رسیده است؛زیرا معرفت،طریق و علم،حجت است؛علم وصفی الهی و معرفت وصفی کیانی و نفسی و ربانی است(ابن عربی،بیتا،ج 2:316)."