چکیده:
با نگاه به سیر تاریخی تولد و تطور «اندیشه ولایت» ــ بهطور عام ــ و اندیشه «ختم ولایت» ــ بهطور خاص ــ میتوان گفت که حکیم ترمذی در قرن سوم با نوشتن کتاب ختم الاولیاء، گفتمان «صدق» را که بر اندیشه خراز حاکم بود به گفتمان «صدیقیت/ ولایت» تغییر میدهد. بهعبارتدیگر ما شاهد یک انتقال گفتمان از صدق به صدیقیت/ ولایت هستیم. بدینترتیب مفهوم صدق که در اندیشه متصوفه، مفهومی محوری بود، جای خود را به مفاهیم صدیقیت و ولایت می دهد. این تطور بهنوبه خود زمینه تولد اندیشه ختم ولایت نزد ترمذی میشود. در همین جریان با ظهور ابن عربی و نوشتن کتاب عنقاء مغرب فی معرفه ختم الاولیاء و شمس المغرب بحث صدیقیت کمرنگ شده و در فتوحات مکیه و فصوصالحکم بهطورکلی گفتمان ولایت غالب میشود. بنابراین میتوان گفت در سیر تاریخی این جریان، ابن عربی، نقطه عطفی است که در آن گفتمان صدیقیت/ ولایت به گفتمان ولایت تغییر مییابد.
خلاصه ماشینی:
"خود تعبیر صدیقیت نیز اشاره به وصفی دارد که اهل سنت برای خلیفۀ اول قائل هستند و خود ترمذی نیز به این مطلب اشاره میکند(ترمذی،بیتا: 93)البته چنین توصیف و تطبیقی نسبت به دو خلیفه اول و دوم در ابن عربی مشاهده نمی شود؛یعنی او اصراری ندارد که چنین کراماتی برای آن دو ذکر کرده و آنها را از مصادیق بارز اولیا بداند.
ابن عربی برای برتری دادن ختم اولیا بر صدیق یا همان خلیفۀ اول درنگ نمیکند و هرچند کتاب عنقاء مغرب چنانکه خود او بارها تصریح میکند در فضایی پوشیده و مهآلود و سراسر پر از کتمان نوشته شده است اما در زمینۀ برتری ختم اولیا نسبت به خلفاء-که وی با تعبیر صدیق و فاروق از آنها نام میبرد-بسیار صریح است.
به نظر میرسد برای دیدن گرایشهای شیعی در ابن عربی لازم نیست وسواس زیادی در باب تعیین مصداق ولایت توسط وی،نشان دهیم،بلکه همین تغییر گفتمانهایی که به آن اشاره شده و نیز پررنگ شدن بحث مهدی و ختم ولایت در آخر الزمان و طلوع شمس مغرب،به اندازه کافی میتواند گرایشهای شیعی را در وی نشان دهد،خصوصا اینکه اگر گفتمان حاکم بر تفکر او در این باب در یک جریان پیوسته با گفتمان پیش از آن مقایسه شود."