چکیده:
پایان جنگ هشت سالة ایران و عراق» نسلی از مبارزین را روانه جامعه کرد
که خود را با تغییری جدید در ایدئولوزی مسلط رویاروی دیدند؛ ایدئولوزی
مبتنی بر حماسه و همبستگی و اتحاد ایثارگرایانه ملهم از ایدههای انقلابی,
جای خود را به ایدئولوژی ملهم از ارزشهای بازار و اقتصاد بازار داد. این
تغییر در شخصیتهای فیلم های ابزاهیم حاتمی کیا بهصورتی نوعی بازنمایی
شده است. این مقاله میکون9 با پاستفاده ازنظریة هیر بوردیو دربارة سرمایة
نمادین چگونگی واکنش این قهرمانان را به این تغییر در چند فیلم از
حاتمیکیا به نامهای: روبانفرمزه موجمرده» ارتفاع پست و
به نام پدر نشان دهد: دراینحال که نشان میدهد خود تغییر ایدئولوژیک در
فیلمهای مذکور انکارشده "اشت:.هدف این مقاله این-است که نشان دهد
ادعاهای قهرمانان حاتمیکیا از لحاظ مظلومیت و بیمهری جامعه نسبت به
آنها در واقع ادعاهای یک گروه اجتماعی به حاشیه رانده شده از طرف نظم
جدید است که بر اثر غلبه ایدئولوژی لیبرالیستی در اقتصاد و به محاق رفتن
ایدئولوژی اولیة جنگ از همهسو متضرر شدهاند و اکنون مخصوصا خواهان
سرمایههای نمادین خود هستند. اما بازنمایی واقعیت در این فیلمها به
همینجا خاتمه مییابد و فرایند جابهجایی در فیلمهاء کارکردهای بازنمایی
را دچار اختلال میکند.
خلاصه ماشینی:
"هدف این مقاله این است که نشان دهدادعاهای قهرمانان حاتمیکیا از لحاظ مظلومیت و بیمهری جامعه نسبت بهآنها در واقع ادعاهای یک گروه اجتماعی به حاشیه رانده شده از طرف نظمجدید است که براثر غلبه ایدئولوژی لیبرالیستی در اقتصاد و به محاق رفتنایدئولوژی اولیۀ جنگ از همهسو متضرر شدهاند و اکنون مخصوصا خواهانسرمایههای نمادین خود هستند.
مفهوم میدان از تحقیقات بوردیو در جامعهشناسی هنر و قرائت او از جامعهشناسی مذهب وبردر اواخر دهۀ 1960 ناشی میشود این مفهوم مبتنی بربحث وبر دربارۀ مناسبات بین کشیش،پیامبر و جادوگر است وبر منافع خاص و متضاد انواع اصلی این رهبر مذهبی و آنساختارهای"رقابتی که آنها را به رویارویی با یکدیگر وامیدارد"معین میکند.
این قهرمانان به کجا پشت گرمند با وجودآنکه مدعیاند با تخطیشان از قانون،مجازات سختی در انتظارشان است-مجازاتی درحداعدام؟آیا اگر قهرمان اصلی فیلم«ارتفاع پست»،یک آدم جبهه رفته از نوع حاجیهایحاتمیکیا بود،امکان نداشت سرنوشت او طور دیگری رقم بخورد؟اگر او میگوید اعدامخواهد شد،اطمینانی در لحنش وجود دارد که با اطمینانی که در لحن حاج کاظم در موردعواقب گروگانگیریاش-در فیلم«آژانس شیشهای»هست از بیخ و بن متفاوت است.
در جمعی که در«آژانس شیشهای»به عنوان گروگان میبینیم-کوچک شدۀ خود جامعۀایرانی-یک حاجی فیروز،که البته معتاد هم هست،یک بازرگان،که در همانجا هم مشغولمعامله با بیرون است،یک دانشجوی دختر محجبه،که با دیدن عمل گروگانگیری حاجی دیگرحامی او نیست،یک حاجی بازاری،یک کارگردان سینما،که فقط«چیزهایی را میبیند که بایدببیند»که عینک دودی زده و عازم جشنوارهای در خارج است،یک زن ایرانی-خارجی،خدمهآژانس و چندتایی دیگر از همین قماش که هیچکدام با حاجی همدلی نشان نمیدهند و درجهان اجتماعی او سهیم نیستند و از همدستی با وی میپرهیزند،که از جنگ دلخوشیایندارند و از این قبیل."