چکیده:
ظهور مفهوم عدالت ترمیمی (Rosrorative justice) حاصل تحول در نگرشها و دیدگاههای عمومی حقوقدانان کیفری،جرمشناسان و مجریان نظام کیفری نسبت به عدالت کیفری مبتنی بر«جزا و سرکوب» (Retributive justice) و عدالتکیفری مبتنی بر«اصلاح و تربیت» (Rehabilitative Justice) است که در پیوند با مفاهیم انسانی و فرهنگ و ارزشهای جامعهء مدنی،عدالت کیفری خلاق و پویای را معرفی میکند.این پدیدهء نوظهور،صرف نظر از پیشینههای تاریخی و فرهنگی و قبل از نظریهپردازی،ابتدا در خلال برنامههای مختلف خانوادهء عدالت ترمیمی،نظیر میانجیگری کیفری،محافل تعیین حکم و مجازات، گفتگوی گروههای خانوادگی و...تجربه شده و سپس اصول اساسی و اهداف و کارکردهای آن تئوریزه شده است.عدالت ترمیمی تعریف نوینی را از مفاهیم سنتی و کلاسیک حقوق جزا و کارکرد نهادهای حقوق کیفری ارائه داده و در عمل نیز اثرات قابل ملاحظهای بر سرنوشت اصحاب دعوی کیفری،جامعهء مدنی و نهادهای نظام عدالت کیفری برجا میگذارد.
عدالت ترمیمی ابتدا جرم را تعرض به افراد و مناسبات انسانی تلقی نموده و در مرحلهء بعد،آن را نقض قانون جزا میداند و با در نظر گرفتن منافع اساسی بزهکار و نهادهای جامعهء مدنی،بزهدیده و نیازهای اساسی او را در تمام مراحل دادرسی کیفری،در محور توجهات قرار میدهد و کارکردها،اهداف و سازوکارهای جدیدی را در رابطه با اعمال دادرسی کیفری و نظام عدالت کیفری معرفی میکند.در سالهای اخیر،تلاشهای جامعهء بین المللی در راستای ایجاد استانداردهای واحد در مورد برنامههای عدالت ترمیمی و برنامههای میانجیگری بسیار قابل توجه بوده است؛از آن جمله،توصیهنامهء شوریا اروپا در رابطه با میانجیگری،قطعنامهء شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل متحد مصوب ژوئیه 2002 را میتوان نام برد.
خلاصه ماشینی:
"Umbreit,Mark,(1998(Restorative Justive Throught Victim-Offender Mediation:A Multi-site Assessment Wsterns Criminology Review l(1)]online Available:http://wcr.
بند سوم:ماهیت عدالت ترمیمی اصطلاحی که امروزه با عنوان Restorative justice از آن یاد میشود،گاهی در حد یک سیستم عدالتکیفری جانشین کاملی برای دستگاه عدالتکیفری سنتی تلقی شده و گاه نیز به آن در حد یک دیدگاه و یک دیدگاه اصلاحگرایانه با حفظ قالبهای پیشین عدالت کیفری نگریسته میشود.
5هرچند در برنامههای میانجیگری به علت طبیعت خاص و غیر رسمی این برنامهها و،از همه مهمتر،اعتراف بزهکار و قبول درجهای از مسئولیت و از دست دادن تضمینهای شکلی حقوق وی،احتمال محکومیت وی افزایش مییابد،اما نکتهء قابل توجه در این مورد این است که مسألهء افزایش قلمرو شبکهء کنترل اجتماعی از طریق گسترده شدن شبکهء عدالت کیفری و افزایش احتمالی آمار محکومیتها نباید به صورت مجرد نگریسته شود و به عنوان اثر صد در صد منفی برنامههای عدالت ترمیمی و بویژه میانجیگری تلقی گردد.
این امر میتواند (1) Morris Maxwell",Restorative Justice in New Zealand Family Group Conferences as a Case Study" Western Criminology Review,vol.
1 5-داینان در تحقیقی که در سال 1990 در انگلستان انجام داد،در خلال سه سال مطالعهء برنامههای عدالت ترمیمی موجود در مناطق نورث هامپتون و کترینگ،نتیجه گرفت که 60 درصد بزهکارانی که در برنامهء میانجیگری کیفری شرکت نمودهاند،در مقایسه با دیگر افراد مشابه،به صورت قضازدایی،از طریق مقامات پلیس و مقامات تعقیب،به این برنامهها احاله شدهاند و این قضازدایی باعث خروج کامل پروندههای کیفری از سیستم عدالت کیفری گردیده است."