چکیده:
عدالت از دیدگاه صدر، ارزشی ذاتی و نهایی دارد که برای تحقق سایر ارزشها در جامعه بـه آن نیاز است ؛ از مطالبات فطری انسان است و تابع قرارداد افراد جامعه نیست و به شرایط تاریخی اجتماعی ویژهای تعلق ندارد. در نظریة صدر اصولا مفهوم تساوی از ماهیت شناسی عدالت ، نفـی شده، «کار» معیاری برای برخورداریهای متفاوت عادلانه است . محـور اصـلی مسـئله عـدالت اجتماعی به سطح روابط انسان با انسان در توزیع منابع و منافع و به تضاد میان قـوی و ضـعیف ارجاع دارد؛ نزاعی که در سطحی عمیق تر به تناقضی عمده، یعنی جدل درونی میـان جنبـه هـای الهی و مادی انسان بازمی گردد و تا ابعـاد الهـی انسـان در ایـن جـدال پیـروز نشـود، تضـادهای اجتماعی جریان خواهد داشت . به نظر صدر شـکل اسـلامی عـدالت اجتمـاعی دارای دو اصـل عمومی «تکافل عمومی » و «توازن اجتماعی » است ، هر یک راهکارهایی نیز دارد. از دیدگاه او، دین از دو راه، میان معیارهـای فطـری فردگـرا (غریـزه حـب ذات) و جمـع گـرا، هماهنگی ایجاد کرده، رفاه اجتماعی و عدالت را تامین می کند: ١. اعطای تفسیری دقیق و واقعی از حیات و اشاعه آن (عوامل شناختی )؛ ٢. تربیت اخلاقی انسان، پرورش عواطف و احساسهای اخلاقی (عوامل انگیزشی ).
Justice, as viewed by Ayatullah Sadr, is of an inherent value and needed for realization of other values in a society. It is desired by man through his fitrah (fundamental nature). It is not subject to constitution and does not belong to certain historical and social conditions as well. In his view, the concept of equality has been negated by the quiddity of justice. He regards labor as a criterion for different fair enjoyments. Social justice is mainly concerned with the level of human relations in distribution of sources and interests while there is a conflict of interest between the strong and the weak. A conflict which, while looking deeply into it, refers us to a fundamental paradox viz. the inner quarrel between man's divine and material aspects. It will continue and not stop till the divine aspects are triumphant. To him, Islamic type of social justice consists of two general principles: general support and social balance. He also presents strategies for each of them. He holds that Islam establishes agreement between collective and individual fitri criteria and maintains social welfare and justice in two ways:1- an exact and true interpretation of life and its development (cognitive factors); 2- moral education of man (motivational factors).
خلاصه ماشینی:
عـدالت در حـوزه جامعـه شناسـی ، موضوعی حاشیه ای و نه لزوما هنجاری است ؛ با این حال، مباحث بسیاری در این علـم بـه نظریه های نابرابری اجتماعی و عوامل ایجـاد آن اختصـاص دارد و از ایـن نظـر بـا مسـئله عدالت ارتباط می یابد (واعظی ، ١٣٨٨، ص٢٦-٣٣).
صـدر، تفـاوتهـای میان افراد جامعه در ویژگی های جسمی ، فکری و روحی را معلول حوادض عرضی تـاریخی نمی داند و معتقد است که تفسیر این تناق"ها (تفـاوتهـا) از راه بررسـی شـرایط معـین اجتماعی یا عامل اقتصادی خاص، اشتباه است ‐‐ البته این به معنای انکار عاملیت عناصـر اجتماعی نیست ، چنانکه به معنای عام، آن را می پذیرد ‐‐ از نظر وی، هرچند بتوان حالـت اجتماعی را به طور کلی ، به استناد فلان عامل و شرایط اقتصادی، تفسـیر و مـثلا بیـان کـرد رژیم فئودالی یا بردگی ، نتیجه فلان عامـل اقتصـادی اسـت ؛ ولـی هرگـز نمـی تـوان عامـل اقتصادی یا هر وضعیت اجتماعی را برای بیان علت پیدایش اختلافهای میان افراد کـافی دانست .
بر ایـن اساس، موضع گیری صدر در برابر مسئله شکل گیـری طبقـات نیـز آشـکار اسـت و چنـین برمی آید که نظر وی از مقیاسهای سنجش عدالت اجتمـاعی در یـک جامعـه ‐‐ در نگـاه اسلام ‐‐ کاهش میزان تفاوتهای طبقاتی است تا جایی که اصولا طبقه ای شـکل نگیـرد و همه افراد جامعه با اختلافهایی که ناشی از تفاوتهای درجه و به عبـارتی ، میـزان درآمـد است ، در یک سطح قرار گیرند.
٧. در نگاه صدر برخلاف اندیشمندان لیبرالی چون جان لاک و نوزیک معاصـر، اصـولا برخی از اصول مربوط به مبانی عدالت ، مانند اصول اخلاقی ، چارچوب و محـدوده حقـوق فرد را تعیین می کند و حقوق مالکانه فرد، نه تنها اصلی موضوعی در نظر نمی آیند؛ بلکه تابع همان اصول و قواعد عام اجتماعی مانند ارزشهـای اخلاقـی و اجتمـاعی اسـت .