چکیده:
قرآن کتاب راهنمای جاودانة بشریت ، به زبان وحی و به واسطة پیامبر اکـرم (ص ) بـر جامعة انسانی نازل شد. ارشادات و تنبیهات ایـن اثـر آسـمانی ، در بسـیاری از کتـب دست نوشتة بشر، شرح و توضیح شد که از آن میان ، مثنوی معنوی مولانا جلال الدین ، منحصربه فرد است و شاید بتوان گفت بیشترین سهم را در ترویج فرهنگ و آموزه های قرآنی و دینی داشته است . این کتاب ارزشمند را به گفتة بزرگان ادب و عرفـان ، بایـد به نوعی تفسیر عرفانی قرآن کـریم دانسـت ، چـرا کـه از دو خصـلت اساسـی قـرآن برخوردار است : اول اینکه همانند قرآن دارای ظاهر و باطنی نهفته و چند لایه است : و دوم اینکه همچنان که در قرآن داستانها و تمثیلها برای عبرت آموزی بیان می شـوند، مولانا نیز در مثنوی نیز برای شرح و بسط مفـاهیم ، بـه آوردن داسـتانها و حکایـات متوسل می شود تا هر کس بر حسب استعداد و به قدر فهم خود از آن بهره گیرد. از زمان تالیف این کتاب گرانبها تا کنون ، مباحث و شروح بسیاری پیرامـون آن بـه وجود آمده است که هر یک از زوایة خاصی به آن نگـاه کـرده انـد و بعضـا بـه حـل دشواریهای موجود در راه فهم مطالب آن ، همت گماشته اند، یکی از این شروح را شاه میرمحمد نورالله احراری دهلوی نگاشته است که در آن علاوه بر توجه به کتب شـرح متقدمین و نقد و بررسی آنها، به توضیح مشکلات بسیاری از ابیات پرداخته است کـه تا زمان خود او، برای محصلان این کتاب ، محل سوال بوده اند. این شرح سپس مـورد استفاده و استناد شارحان دیگری از جمله ولی محمد اکبرآبادی و خواجه ایوب پارسا قرار گرفته است .
The Qoran, the everlasting book of guidance for mankind, was descended in the language of revelation through the Holy Prophet Mohammad to the human community. The teachings and warnings of this celestial book were explained and interpreted in many books written by man. Among them, the Mathnavi by Mowlana Jalal al-Din is a unique one, and it is likely to say that it is the most responsible authorship in the promotion of the Qoranic and religious culture and teachings. As indicated by the great scholars of literature and mysticism, this valuable book should be somehow considered as a Qoranic mystical exegesis, since it bears the two basic Qoranic characteristics: first, like the Qoran, it has outward and multi-layer inward aspects: and second, following the example of the Holy Qoran, it uses stories and parables to elaborate the conceptions in order that everybody takes advantage of them according to his/her capacity.
Since the time this valuable poem was composed, there have been many discussions and commentaries written on it. Each of them looked at it from a certain outlook and some of them paved the way to understanding it by solving the problems. One of these commentaries is written by Shah Mir Noor Allah Ahrari of Delhi. He explains many difficulties of the verses which appeared as questions to the students of the Mathnavi until his age, in addition to criticizing his predecessors and concentrating on them. Then, other commentators such as Vali Mohammad Akbar Abadi and Khwaja Ayyub Parsa, took advantage of his book.
خلاصه ماشینی:
"چون هریسه گشت آنجا فرق نیسـت نیست فرقی کاندر آنجا عـرق نیسـت ص ٣٢٦ میر نورالله در تفسیر این بیت گفته است : لفظ عرق به عین مهمله و غـین معجمـه هر دو واقع شده ، و عرق را استخوانی بی گوشـت معنـی کـرده کـه مناسـب هـم می باشد؛ ولی اکبرآبادی معنی وی را پوچ به حساب آورده است که از الفاظ هـم مستفاد نمی شود و نسخة خود را معتبر دانسته است که می گوید: چون هریسه لحم و گندم غـرق هـم هیچ سبقی نـی در ایشـان فـرق هـم نسخة نیکلسون هم مثل میر نورالله است ، با این تفاوت که به جای عرق ، غرق آمده است : بهر هر محنت چو خود را مـی کشـد اصل محنتهاست این چـونش کشـند میر نورالله در تفسیر مصراع ثانی نوشته است : اصل محنتها همـین هسـتی اسـت پس چرا بار هستی را بکشند.
چنانچـه در معنـی قـول عرب «اذا زنیت فازن بالحرة » گفته اند که «حـرة » چـون اسـتقلال بـه خـود دارد مزاحمی در عشق او نیست به خلاف کنیزک که صاحب او مزاحم است و معشـوق به طور خود نیست تا عشق بی خلل باشد و بعضی گفته اند: معنی چنـین باشـد کـه کاش آن عشق رنگ و بو، ننگ یکسری می بود یعنی به اتفاق جمیع اذهـان ننـگ می بود و همه بر ننگ بودن آن مطلع می گشتند تا همه ننگ دانسته از آن اجتنـاب می کردند، پس کنیزک عاشق زرگر نمی شد بروی جفا نمی رفت یـا آن کـه عشـق (چنانچه آخر کار ننگ ظاهر شده ) از اول نیز ننگ می نمود تا مرتکب آن نمی شد و دراین تقریر، لفظ عاقبت که در بیت سابق مذکور شده ، ملحوظ و منظور می باشد و مخفی نیست که ننگ دانستن چیزی مستلزم عدم ارتکاب آن نمی باشد چه اکثری از معاصی ، ننگ داشته می شود و اجتناب از آن صورت نمی گیرد پـس ملازمـة در هر دو مصراع درست نمی شنید..."