چکیده:
با آغاز مدرنیته، انسان غربی با نگریستن به انسان، جهان و خدا از منظری بشرانگارانه، مناسبات و شئونی را رقم می زند که امری بی سابقه بوده است. رابطه اخلاق و دین در مدرنیته نیز وابسته به چنین رویکردی می شود. در حالی که در دوره های پیشین، بالاخص قرون وسطا، اخلاق ذیل دین تعریف می شد و فیلسوفان مدرنیته در تلاش بودند تا نگرش انسان گرایانه و سکولاریستی را به حوزه رابطه اخلاق و دین نیز تسری دهند. در این میان، کانت نقش برجسته ای در این پروژه ایفا می کند. او ابتدا دو مفهوم اساسی دین و اخلاق را که به ترتیب عبارتند از خدا و اختیار، در نقد عقل محض در هاله ای از ابهام قرار داد و غیر قابل شناخت دانست و سپس در تدوین نظام فلسفه اخلاق خویش، با قرار دادن دین و مفاهیم دینی ذیل اخلاق و ارزش های اخلاقی، دین را به صرف یک مفهوم درونی و شخصی، تحویل و تقلیل می دهد. این مقاله ضمن تبیین فلسفه اخلاق کانت و همچنین سکولاریسم منطوی در آن، به نقد و تحلیل آن نیز می پردازد.
Each historical period contain a special conception about God، man and the world by which it is distinguished from the others. At the beginning of Modernity، western man has accepted a new conception toward these problems. Relation between ethics and religion within Modernity، depend on such conception. While in the prior periods، especially in the Middle age، ethics had been known to be depended on religion. Philosophers of Modernity tried to extend their humanistic and secular views to ethics and religion. Immanuel Kant as the highest teacher of Modernity played a key role in the project. At first viewed the two essential concepts of religion، God and Free will، not to be epistemological. Then he formed his philosophy of ethics on the basis of autonomous and in this manner the two main concepts was degraded. Thus Religion and religious thesis reduced to a mere inner concept of no influence in the world. Yet as is described in the paper on Islamic teachings، fundamental defects have been found in the system of Kantian ethics. It has shown that there can be no room for ethics to independent from religion.
خلاصه ماشینی:
"کانت اولی را کارکرد عقل نظری و دومی را کارکرد عقل عملی میداند: از آنجایی که مطابق نظام اخلاقی کانت،امر مطلق به کار و عمل فرمان میدهد و فعل نیز میبایست واجد غایت باشد،سؤالی که میتوان از وی پرسید این است که به راستی غایت امر مطلق چیست؟ از منظر کانت،اگر امر مطلق،غایت داشته باشد(که دارد)،باید از جانب عقل محض ارائه شود،نه عقلی که در خدمت تمایل است.
کانت این تفکر و اندیشه را بنیان نهاد که خدا مفهومی است که مابازای عینی ندارد و از این طریق دین و همچنین ایمان به خدای عینی که بیرون از وجود آدمی منشأ اثر است،به اصول و ازرشهای اخلاقی و معنوی فروکاسته شد؛تا آنجا که فیلسوف مسیحی دوران جدید یعنی کییر کگور تحت تأثیر کانت،منکر شنات خارجی از خدا شده و بر آن اصرار میورزد و خدا از نظر او،نقشهایی است که او در تکوین فرد مسیحی ایفا میکند و بیش از این،چیزی نمیتوان و نباید گفت(کیوپیت،1376،ص 191).
دو طریق مورد استفاده کانت که به نحوی از انحا مبین تأثیر قاطع دین از اخلاق است، عبارتند از: الف)روش مبادله:واضع آموزه اخلاقی به جای مقولات متعارف در اخلاق دینی،مقولات غیر متعارف و مقابل آنها را با همان شیوه استعمال نظری در این اخلاق به کار میگیرد؛به طور نمونه،کانت مفهوم عقل را به جای ایمان،اراده انسانی را به جای اراده الهی،خیر مطلق را به جای احسان مطلق،امر مطلق را به جای امر الهی،احترام به قانونن را به جای محبت الهی،قانون انسانی برای خود را به جای قانون الهی برای دیگری،خیر اعلا را به جای نعیم و کشور غایات را به جای بهشت به کار گرفت."