چکیده:
واژۀ صوفی، یکی از واژههای کلیدی و قابل اهمیت در مثنوی است. مولانا در هر سخنی از دیدگاه صوفیانه برکنار نیست. گاهگاه عرفان را با تصوف درمیآمیزد. باید با ژرفنگری، گفتار ناب عارفانۀ او را پیدا کرد. مولانا در مثنوی «روانشناسی صوفیانه» را طرح میکند اما نه برحسب طرحهای نظاممند موجود در کتابهای درسی کلاسیک؛ از اینرو، پژوهندۀ آثارش، خود، باید چارچوبی فراهم آورد که در درون آن، این تعالیم را بتوان مورد بررسی قرار داد. این مقاله با شیوۀ تحلیلی- توصیفی چهرۀ صوفی را در مثنوی مینمایاند و در پایان صوفی حقیقی را از صوفینمایان متمایز میسازد.
خلاصه ماشینی:
"با مـــریــدان آن فقـیـر محتشـــم بـــایزیـد آمــد که: نک یزدان منم (همان،د2، 210) چله نشینی از اعمال صوفیان است و دربیت زیر به صوفی بودن فقیر اشاره دارد: در حـق او خـورد نـان و شهد و شیر بـه ز چله وز سه روزة صـــد فقیـر (همان،د5، 2705) واژۀ «فقیر» در داستان «تشنیع صوفیان بر صوفی نزد شیخ»، به معنی «صوفی» آمدهاست: شیـــخ رو آورد ســـوی آن فقـیـــر کی زهر حالی که هست اوساط گیر (همان،د2، 3511) پس فقیر آن شیخ را احــــوال گفت عـذر را بـا آن غـرامت کـرد جفت (همان،د2، 3526) چـــون ز استغــــراق بــاز آمد فقیر زآن جمـاعت زنده یی روشن ضمیر (همان،د2، 3796) و نیز در ابیات زیر: خـــاک را دادیم سبــزی و نـــوی تـــا زتبدیـل فـقیر آگــه شـــوی (همان،د5، 2743) دیـــر ماند آن صوفی آن جا بـا اسیر قـــوم گفتا : دیــر مـاند آنجا فقیر (همان،د5، 3748) همچــو نــر بــالای مــاده آن اسیر همچو شیــری خفته بـالای فقیــر (همان،د5، 3751) نیم کشته ش کـرده بــا دنـدان اسیر ریش او پــرخــون ز حلق آن فقیر (همان،د5، 3755) در مورد «شیخ اقطع» که یکی از صوفیان است، میگوید : آن فقیری کـــو زمعنی بــوی یافت دست ببریـده همیزنبیل بـــافت (همان،د3، 3023) آن یکی همـــره ، نخـورد و پند داد کـه حدیث آن فقیرش بــود یـــاد (همان،د32، 146) نتیجه گیری غرض مولانا از کاربرد صوفی در مثنوی، اغلب بیان تمایز صوفی حقیقی از صوفی دروغین است."